🔸 ۱- سکانس گشت ارشاد
مهین (به مامور گشت ارشاد): دخترای مردم رو پیاده کن! به خاطر چهارتا تار مو میخوای ببری بکشی؟
مامور گشت ارشاد: به تو چه ربطی داره دخالت میکنی؟
مهین: چرا هل میدی؟ مگه آدم نیستی؟ مگه خودت مادر نداری؟
مهین (به دختران داخل ماشین گشت ارشاد): پیاده شین، پیاده شین دیگه!
دختر (پس از رفتن گشت ارشاد): اصلا فکر نمیکردم ولم کنن. مرسی.
مهین: نباید جلوشون کم بیاری. هر چقدر تو مظلومتر باشی اینا بیشتر تو سرت میزنن. من اینو تازه فهمیدم.
🔸 ۲- سکانس داخل تاکسی فرامرز
فرامرز (به مهین): من زمینی بودم. تازه سروان شده بودم که انقلاب شد. بعدم فرستادنم جنگ. یه سال جبهه بودم.
مهین: واقعا؟
فرامرز: آره. (دست راستش را به سوی مهین دراز میکند) ببین! پر ترکشه.
مهین(دستش را لمس میکند): اِه آره.
فرامرز: سه ماه بیمارستان بودم. مرخص که شدم خودمو بازنشسته کردم. دیدم جنگ فایدهای نداره. بیخوده.
…
مهین: خیلی وقته تو آژانس کار میکنی؟
فرامرز: یه بیست سالی میشه.
مهین: کار دیگهای هم داری؟
فرامرز: یه موقعهایی با چند تا از این دوستام میرفتیم تو عروسی تار میزدیم. یه شب ریختن گرفتنمون. یه ماه اوین بودم.
مهین: چی کارت کردن؟
فرامرز: فهمیدن جبهه بودم ولم کردن.
مهین: راستی واسه ترکشا چیزی بهت ندادن؟
فرامرز: نه بابا. یه قبر مجانی میدادن، همونم نخواستم.
🔸 سطور بالا دیالوگهایی هستند که در فیلم «کیک محبوب من» به نویسندگی و کارگردانی خانم مریم مقدم و آقای بهتاش صناعیها شنیده میشود. اثری که فیلمنامه آن به گفته سازندگان آن دو - سه سال قبل از جنبش زن، زندگی، آزادی نوشته شد و فیلمبرداری آن دو هفته قبل از قتل ژینا (مهسا) امینی آغاز شد. در حین اعتراضات و تظاهرات خیابانی و کشتار مردم گروه سازندگان فیلم به کار خود ادامه دادند تا آن را به پایان رساندند و در نهایت در تاریخ ۱۶ فوریه ۲۰۲۴ برای نخستین بار در هفتادوچهارمین دوره جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد.
🔸 به گفته فیلمسازان در این درام عاشقانه آنها قصد تابوشکنی نداشتند و تنها میخواستند واقعیت زن ایرانی و زندگی او را به تصویر بکشند. «دیگر نمیخواستیم تن به دروغ و سانسور بدهیم.»**
🔸 اما در واقع آنچه که در این فیلم بیادعا از نظر سیاسی به معنای عام آن اتفاق میافتد، گسستی همهجانبه از کلیه ساختارهای زیباییشناسی شر در طول چهل سال سرکوب فرهنگی رژیم حاکم در ایران و هژمونی فرهنگی آن بر سینمای ایران است.
🔸 این فیلم زیباییشناسی جدیدی را هم در فرم و هم در محتوا به نمایش میگذارد و اولین کلنگ سینمای آینده کشور را با موفقیت بر زمین میکوبد.
🔸 در این فیلم تنها بحث حجاب و زندگی عاشقانه و تنهایی یک زن و مرد سالمند نیست که جلب توجه میکند، بلکه در کنار آن اساس زیباییشناسی متفاوت آن در فیلمسازی، تحولی است در زبان هنر هفتم ایران.
🔸 در سیر داستانی و اجرای فیلمنامه منسجم و دقیق آن، ما دو بازیگر را میبینیم که هنرنمایی آنها از دو جنس کاملا متفاوت نسبت به همکاران پیش از آنها است
🔸 خانم لیلی فرهادی در نقش مهین و آقای اسماعیل محرابی در نقش فرامرز، کلیشههای بازیگران تولید مدرسه جمهوری اسلامی را تغییر میدهند. در اجرای هر دیالوگ و کنش صحنهای، رئالیسمی را میبینیم که نه باسمهای است، نه مستندگونه و نه ما را لحظهای به یاد چیزی پیش از خود میاندازد. سکوت معنا دارد، میمیک معنا دارد، نو و تازه است و در عین حال ملموس و باورپذیر. واقعیتی است که اقشار مختلف اجتماع فارغ از اینکه در زندگی خود شاهد آن بودهاند یا نه، میتوانند آن را درک کرده و با زیست داستانی آن ارتباط برقرار کنند. رئالیسمی است که از خود زندگی و با هدف بهتر شدن آن از دل شورش محیط اطراف در زمان ساخت آن بر دل هنرمندان نشسته است و فرمی متفاوت را خلق کرده است. دو کارگردان با مهارت در طول فیلم بازیگران را به صورت یکدست همچون فیلمنامهشان هدایت کردهاند. در فیلم لحظهای اضافه و بیدلیل وجود ندارد. هیچ میزانسنی را با این توجیه که کار زیرزمینی است از سرشان باز نکردهاند و این دقت، فرهنگ جدیدی است که در واقع نشان میدهد این هنرمندان برای مخاطبان خود (حتی در بدترین شرایط) ارزش والایی قائل هستند و به شعورشان احترام میگذارند. این تلاش به بار نشسته است. آنها کاری «تمام شده» به نمایش گذاشتند و این فرهنگی جهانی است خارج از فرهنگ رسمی و مرزهای دیکتاتوری حاکم در ایران. آنتوان دو سنت اگزوپری، خالق اثر جاودان «شازده کوچولو» گفته بود: «زمانی که چیزی برای بیرون ریختن در داستانم نباشد، میدانم که کار تمام شده است.»
🔸 برای روشن شدن بیشتر موضوع و در مقام مقایسه نگاهی بیاندازیم به فیلم «دانه انجیر معابد» ساخته آقای محمد رسولاف که در شرایطی مشابه با بار سیاسی مشخص در مخالفت با ساختار رژیم حاکم در ایران و در حمایت از جنبش زن، زندگی، آزادی ساخته شده است. این فیلم در محتوای خود پیامی روشن دارد. این محتوا مخالف نظم موجود است اما در فرم خود برعکس فیلم «کیک محبوب من» از چهارچوبهای نظم موجود فراتر نمیرود. این نظم و چیرگی هژمونی حاکم تنها در برداشتن حجاب نیست، بلکه در تاثیری است که در طول سالیان بر روح و روان هنرمند گذاشته است. در فیلم «دانه انجیر معابد» شاهد نقشآفرینی دو بازیگر، خانم سهیلا گلستانی و آقای میثاق زارع هستیم که در خلق لحظات سینمایی چیزی فراتر از بازیهای کلیشهای سبک صداوسیما از خود بروز نمیدهند. صورتهای منجمد بدون احساس که تنها با بالا و پایین بردن تن صدا و ادای خطی دیالوگها بر این باورند که «بازی» میکنند. آنها با تنهای خود در مقابل دوربین بیگانهاند. این امر در کنتراست با بازی دو هنرپیشه نسل جوانتر، خانم مهسا رستمی و بهخصوص خانم ستاره ملکی به خوبی دیده میشود. این بازیگران جوان درگیر کلیشهها نیستند و همچنان «روح زندگی» در آنها جاری است و با تاثیر از شرایط جامعهشان همچون بازیگران فیلم «کیک محبوب من» از عهده کارشان برمیآیند. اما متاسفانه تلاش آنها با ناتوانی کارگردان فیلم «دانه انجیر معابد» در یکدست ساختن ساختار اثر در بخش اجرایی که یکی از تکالیف اصلی او است بینتیجه میماند. میتوان بدون حجاب در فیلم ظاهر شد، زن و مرد را در یک بستر در کنار هم خواباند، زن و مرد همدیگر را لمس کنند، اما جنس بازی همان صداوسیما باشد.
🔸 آقای رسولاف در مقام فیلمنامهنویس به بلوغی که اگزوپری به آن اشاره میکند نرسیده است. «کیک محبوب من» آن بلوغ را نشان میدهد. خانم مقدم و آقای صناعیها در فیلم خود شورش تن را با شخصیتسازی دقیق به انجام میرسانند و سیر تحولی را نشان میدهند که از بطن داستان و درام و خود شخصیتها بیرون میآید. مهین از بدن خود شرمسار است و در نوستالژی جوانی و زیباییاش خود را پنهان میکند. فرامرز اما زیبایی اکنون او را میستاید اما فرصت میدهد که در کنار او مهین خود به این باور برسد. صحنه زیبا و اروتیک زیر دوش نشستن این دو با لباس حکایت از درک خالقان این اثر از آینده دارد و نوید روابطی انسانی که بر اجتماع ما بین زن و مرد دیر یا زود حاکم خواهد شد. زمانی که مهین در نهایت این شرم را از خود دور میکند و با زدن عطر به زیر دامن خود آماده شروع فصلی نو در زندگیاش میشود به اوج درام میرسیم و درپی آن حتی عملی غیرمعمول را از سوی مهین میپذیریم، چرا که این شخصیت برای ما کاملا جا افتاده و باورپذیر است. نیاز به تمثیل و نماد و میانبرهای هنری نیست. این فیلم، داستانی ساده و در عین حال پیچیده از یک زندگی است و ما انسانها قادر هستیم منطق سینمایی را آنطور که هنرمند چیرهدستانه برایمان میسازد قبول کنیم. در کشور سیاستزدهای چون ایران، سیاست خود زندگی است و حتی در یک درام عاشقانه نیز میتوان فیلم سیاسی - اجتماعی ساخت. فیلم «کیک محبوب من» توانسته است فراتر از حجاب، لایههای عمیقتری از سرکوب و سانسور را که از مناسبات پیش از جمهوری اسلامی باقی مانده بود پس بزند و زندگی واقعی را لمس کند، با مدد جستن از این اصل که «تن به دروغ و سانسور ندهیم».
🔸 مهارت این کارگردانان در دانش و درک بصری هنر سینما در پلان آخر فیلم خود را نشان میدهد. در پس سر مهین برای لحظهای ما میتوانیم صورت خود را فرض کنیم و این اعجاز «راز» اگزوپری است برای هر هنرمند. اما «دانه انجیر معابد» درازگویی و ارائه مشق ناتمام فیلمسازی را حق خود میداند، چراکه هر چه باشد فیلم «سیاسی» است! شبیه کاری که دستگاه هنری رژیم حاکم سالها با مردم کرده است و آقای رسولاف قطعا مخالف آن است. آقای رسولاف و هنرمندان مشابه او مسلما میتوانند در آینده این مخالفت خود را در «فرم» نیز به خوبی نشان دهند و تنها محتوا کافی نیست. خوشبختانه اکنون الگوی خوبی در پیش چشم همه هنرمندان آزاده است. نامش فیلم «کیک محبوب من» است.
مهرداد خامنهاى
ا آبان ۱۴۰۳
*« فرم ایدئولوژیک است» سرگئی آیزنشتاین
** گفتوگو با سازندگان «کیک محبوب من» - دویچهوله، میترا شجاعی۱۴۰۳/۴/۲۲