🔸 آخرین فیلم آقای محمد رسولاف قبل از هر چیز یک سند تاریخی است در مورد رنج و حرمان ملت ما و بخشی از تاریخ آن که در تاریخ سینما و از طریق این رسانه ثبت شده است.پخش جهانی آن و حضورش در جشنوارههای مختلف بازتاب این صدای به خون خفته است و هر چه بیشتر دیده شود به نفع مردم کشورمان است. از سوی دیگر ساخت این فیلم در درون ایران در کنار آثار دیگر از این دست به صورت آنچه آن را امروز «زیرزمینی» مینامیم نماینده و بیانگر جسارتی است که هنرمندان ایرانی در سالهای اخیر از جمله در هنر هفتم از خود نشان دادهاند و به عنوان بخشی تاثیرگذار از جامعه ایران پیشقراولان آینده آزاد و دموکراتیک کشورمان هستند و نویدبخش متلاشی شدن دیوار سانسور و سرکوب فرهنگی در چند دهه گذشته است.
🔸 این جسارت هنرمندان ایرانی (در همه رشتههای هنری بدون هیچ استثناء) همچنین ثابت میکند که دیگر فضای خاکستری بین هنر رسمی، دولتی و مجوزدار از یک سو و هنر آزاد و مردمی و بدون سانسور از سوی دیگر وجود ندارد و خط فکری حد وسط و میانهروی با توجیهات گوناگون از جمله مضحکه «روشن نگاه داشتن شمع هنر» در جامعه وجود ندارد.با پخش اینترنتی (زیرزمینی) فیلم آقای رسولاف در ایران بلافاصله فضای ابراز نظرها و نقدهای گوناگونی در مورد آن شکل گرفت. این فضای گفتگو در مورد این فیلم (چه مثبت و چه منفی و به هر شکل ممکن) قبل از هر چیز حق مسلم سازندگان و دستاندکاران این فیلم است و کمترین کنشی است که میبایست در تقدیر از تلاش جسورانهشان و هزینهای که میپردازند از سوی جامعه ایران ادا شود.
🔸 اگر از یک سو هنر و هنرمند ایرانی خطر میکند تا فرهنگ استبداد و تکصدایی را با کار خود متلاشی سازد، جامعه نیز میبایست با به چالش کشیدن کار هنرمند و همگام با او در ایجاد فضای گفتگوی آزاد و بدون واسطه از طریق این ابزار اجتماعی یعنی «هنر» به بلوغ و رشد ضداستبدادی خود برسد.بدترین مواجهه با هنر ضدسانسور و ضداستبداد (با وجود تمام مشکلاتش) سکوت و تعارفهای شبهروشنفکری است. این که بگوییم به احترام رنج و مشقتی که به این دست هنرمندان وارد شده است، هیچ نگوییم و همانگونه که هست پذیرایشان شویم. این احترام به این دست از هنرمندان نیست بلکه کوچک شمردن و توهین به کار و حرفه آنها است و همچنین نشانی از نگاهی استبدادزده که نقد و اظهارنظر را (هرچند گاهی ناعادلانه و گزنده) همچنان عنصری منفی در جامعه میانگارد.
🔸 ارج نهادن به کار هنری یعنی نقد بیرحمانه و توجه جدی به آن. یعنی توقع بهتر شدن و بالا بردن استاندارد کار هنرمند برای اجتماع و مردمی که برایشان خلق میکند. چرا که هیچ هنرمندی تحت هیچ شرایطی نمیخواهد کار بد به مردم عرضه کند.از این منظر باید بهخصوص توجهی ویژه به آثار هنرمندان جسور و آزاده در شرایط فعلی جامعه سرکوبشدهمان داشت. کلیه آثار هنری از این دست را میبایست در صدر نقد و گفتگوی هنری و اجتماعی قرار داد تا با رشد روزافزون این عرصه (هنر زیرزمینی) چه از نظر کیفیت و چه از نظر کمیت، این فرهنگ مترقی و آزاد را به عنوان وجه غالب بیان و رسانه اجتماعی به بار نشاند و در مقابل فرهنگ رسمی، سانسورزده و مجوزدار گذاشت.
🔸 ارتجاع در عرصه فرهنگ سالها بر این طبل کوفت که «استاندارد» و کار «قابل قبول» از روزن نهادهای رسمی او میبایست به جامعه عرضه شود. ناشران مجوزدار او، تهیهکنندگان مجوزدار او، سینماهای مجوزدار او، گالریهای مجوزدار او، سالنهای مجوزدار او و … اینگونه بود که هنر و فرهنگ سانسور شده را همچون گوشت قربانی با مهر «استاندارد» به مردم غالب میکرد.امروز اما همه این معادلات به همت اعتراضات اجتماعی و قربانیشدن جمع کثیری از مردم و بهخصوص پس از جنبش بینظیر زن، زندگی، آزادی به هم ریخته است و آنچه که «مجوزدار» است «حکومتی» است و درست در همین جا است که باید تعارف را کنار گذاشت.شکاف اجتماعی بین ما و آنها با همین اسم رمز «زیرزمینی» برجسته میشود و خط و مرز را تعیین میکند.
🔸 حال ما میمانیم و عکسالعملهایمان و این که نشان دهیم در کجای این خط و مرزها ایستادهایم؟ آیا در پی چندین دهه حاکمیت استبداد شرطی شدهایم و با شنیدن چند نام داخلی و خارجی که با «مجوز» و از روزن دستگاههای سرکوب در عرصههای گوناگون (از چاپ و نشر کتاب گرفته تا ساختن فیلم و حتی میزگردها و گفتگوهای رسانهای) که به جامعه عرضه میشود همچنان واکنش مثبت نشان میدهیم؟ و یا در کنار هنرمندان و فعالین فرهنگی آزادهمان در هر گوشه این مملکت و همچنین در خارج از مرزهای جغرافیایی آن میایستیم و صدای آنها را رساتر میکنیم؟ در دنیای امروز هر شهروند میتواند یک رسانه باشد! و در همینجا است که ما نیز به عنوان افراد اجتماع سهم خود را به فرهنگ آزاد و آینده اجتماعمان در عرصه فرهنگ ادا میکنیم.
۲۹ مهر ۱۴۰۳