
هالووین در سنت غربی وارث آیینهای کهن سلتیک و مسیحی است که در آن مرز میان زندگان و مردگان فرو میریزد. هالووین نه صرفا جشنی برای بازی با ترس و مرگ بلکه آیینی فلسفی است برای مواجهه با مرزهای ممنوعهی وجود. این جشن بهمثابهی شکلی از «کاتارسیس جمعی» ساختارهای اخلاقی، دینی و زیباییشناختی را بهصورت موقتی درهم میشکند و با نمایش چهرههای ممنوع به ما یادآوری میکند که حیات بدون مواجهه با مرگ بیمعناست.
در فضای فرهنگی ایران که در آن بدن، مرگ و لذت بهشدت در چارچوبهای ایدئولوژیک تنظیم شدهاند حضور هالووین معنایی دوگانه مییابد. از سویی تقلیدی از یک آیین جهانی است و از سوی دیگرکنشی از مقاومت فرهنگی و بازپسگیری بدن و ترس از نظم دینی. میخائیل باختین در رابله و دنیای او مفهوم «کارناوال» را بهعنوان لحظهای از واژگونی نظم تثبیتشده معرفی میکند. لحظهای که در آن بدن، خنده و بیقیدی جایگزین اقتدار و ترس میشوند. کارناوال در این معنا نوعی سیاست بدن است. سیاستی که از طریق شوخی، بینظمی و آشوب نظامهای معناییِ حاکم را موقتاً از قدرت خلع میکند.
در ایران چنین فضای کارناوالی اساساً وجود ندارد. نظام سیاسی ـ دینی تمامی آیینها را در قالب مناسک عزاداری و شهادت تنظیم کرده است. از این رو هر نوع جشن رهاییبخش (از چهارشنبهسوری تا نوروز) یا کنترل میشود یا در معرض سرکوب است. در این بافت برگزاری هالووین در خانهها یا فضاهای عمومی معنایی فراتر از تقلید غربی دارد. این جشن بازنمایی یک «کارناوال ممنوعه» است. عرصهای که در آن بدن خود را از نظارت رها میکند و از خلال نقاب و لباس هویتی دیگر میسازد.
در سطحی هستیشناختی هالووین به مفهوم مرگ و بازگشت ارواح گره خورده است. ژاک دریدا در اشباح مارکس (1994) از «امر طیفی» سخن میگوید یعنی از حضور آنچه همزمان مرده و زنده است. گذشتهای که هنوز در اکنون نفس میکشد. به این معنا هالووین نوعی «فلسفهی حضور اشباح» است. مناسکی برای یادآوری آنچه حذف شده اما بازمیگردد.در فرهنگ ایرانی مفهوم «شبح» بیش از آنکه استعارهای متافیزیکی باشد تجربهای تاریخی است. انقلاب، جنگ، اعدامها، مهاجرت و سانسور همگی اشباحی ساختهاند که در حافظهی جمعی ایرانیان سرگرداناند. در این زمینه بدنهای نقابزدهی جوانان ایرانی در مهمانیهای هالووین یادآور همین اشباح تاریخیاند. نسلی که حضور دارد اما نمیتواند خود را آشکار کند. نسلی در تعلیق میان مرگ و زندگی، میان سکوت و فریاد.
هالووین آیین نقاب است و نقاب در منطق فوکو نه نشانهی پنهانکاری بلکه ابزار تولید سوژههای مقاوم است. فوکو در درسگفتارهای خود دربارهی «نظم و انضباط» نشان میدهد که چگونه قدرت با تولید دیدپذیری بدن را رام میکند. در ایران امروز بدن عمومی بهویژه بدن زنانه در میدان نبرد میان دیدپذیری و حذف قرار دارد.در چنین زمینهای نقاب هالووین نوعی وارونگی اجباری حجاب است. در جایی که دولت پوشش را ابزار کنترل میسازد سوژه همان ابزار را برای بازی و مقاومت بازمیگیرد. نقاب هالووین نه برای «پنهان کردن» بلکه برای «آشکار ساختن» است. برای آشکار کردن تمنای آزادی در سطح نشانهها، در جهان تصاویر و در قلمرو فانتزی.
ژرژ باتای در نظریهی خود دربارهی «تجربهی درونی» و «اروتیسم»، مرز میان مرگ و لذت را محل ظهور امر مقدس میداند. از نظر او جامعهی مدرن با سرکوب امر ممنوع (مرگ، سکس، جنون) خود را تعریف میکند و هر آیینی که این مرز را درهم بشکند ماهیتی شورشی دارد.در ایران چنین شورشی در بدن و نقاب با هم ترکیب میشوند تا «امر ممنوع» را احضار کنند. هالووین در اینجا همان «تجربهی درونی» باتای است. تجربهی مواجهه با مرز قانون و بیقانونی، مقدس و کفرآمیز. این آیین، در سطحی نمادین شکل سکولار و زیباشناختی همان تمنایی است که قدرت سیاسی میکوشد از آن بگریزد. بازگشت لذت و مرگ به عرصهی زیست جمعی.
جورجو آگامبن در باقیماندههای آداب (2005) مفهوم «پروفانسازی» را طرح میکند. فرآیندی که طی آن امر مقدس از کارکرد دینیاش تهی میشود و به «استفادهی عمومی» بازمیگردد. از این منظر هالووین را میتوان آیینی دانست که مرگ را از چنبرهی قدسی نهادهای دینی بیرون میکشد و آن را به امری زیباشناختی و قابل تجربه بدل میکند.در ایران که مرگ در قالب شهادت و سوگواری مقدس ابزار مشروعیت ایدئولوژیک شده است چنین پروفانسازیای معنایی رادیکال دارد. جوانی که در شب هالووین چهرهاش را چون مرده رنگ میکند در واقع مرگ را از انحصار دولت بازپس میگیرد. مرگی که دیگر نه «شهادت»، بلکه «بازی» است. نه «تقدس» بلکه «تجربه» است.
پادفرهنگ ایرانی بهویژه در دههی اخیر در مرز میان جهانیشدن و مقاومت شکل گرفته است. از موسیقی زیرزمینی تا فشن و هنر دیجیتال جوانان ایرانی از الگوهای جهانی برای بیان وضعیت خاص خود استفاده میکنند. هالووین در این میان یک «فرم ترجمهشده» است. ترجمهای از آیینی غربی به زبان ایرانی که در آن مضامین جهانی مرگ و ترس با خاطرهی محلی سانسور و خشونت درهم میآمیزند.در واقع این ترجمه نه تقلید بلکه «ترجمهی مقاومت» است. جایی که فرهنگ فرودست با بازی در نشانههای فرهنگ غالب هویتی جدید میسازد. در این فضا هالووین نه جشن غربی بلکه بازتاب خواست رهایی در فرهنگی است که از مرگ، ترس و تن تابو ساخته است.
هالووین در ایران در بعد فلسفی و سیاسی بازتابی از بحرانهای هستیشناختی جامعهای است که میان مرگ و زندگی معلق مانده است. این آیین بهمثابهی نوعی «پرفورمنس مقاومت» سه کارکرد اساسی دارد:پرفورماتیوسازی مرگ یعنی بازگرداندن مرگ از امر مقدس به امر زیباشناختی.بازی با نقاب یعنی تبدیل پوشیدگی به ابزاری برای آزادی و بازی.خلق فضای کارناوالی یعنی ایجاد لحظهای موقتی از رهایی در برابر نظم ایدئولوژیک.در نهایت فلسفهی هالووین در پادفرهنگ ایرانی فلسفهی اشباح است. زیستن با گذشتهای که هنوز نرفته و خندیدن به قدرتی که خود از ترس زنده است. در جهانی که ترس سیاسی به ابزار حکومت بدل شده تنها راه رهایی تبدیل همان ترس به خنده است و این رسالت نهفتهی هالووین در ایران است. بازپسگیری ترس، بدن و مرگ از دست قدرت.
مهرداد خامنهای
۲ نوامبر ۲۰۲۵