سیاست حقیقی، رویداد، و بحران سوژه

سیاست حقیقی، رویداد، و بحران سوژه
جنگ دوازده‌روزه (ایران - اسرائیل) در آینهٔ فلسفهٔ آلن بدیو
مهرداد خامنه‌ای

آلن بدیو در فلسفه خود تمایز بنیادینی میان «وضعیت» (situation) و «رویداد» (événement) قائل است که فهم آن‌ها برای تحلیل رخدادهای سیاسی حیاتی است. وضعیت، نظام موجود و ساختارهایی است که واقعیت اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی را شکل می‌دهد و مبتنی بر شمارش و نام‌گذاری (count-as-one) است. رویداد اما، اختلالی در این نظم موجود است که نظم را به چالش می‌کشد و امکان تحقق حقیقتی نو را ایجاد می‌کند.

آیا جنگ دوازده‌روزه اختلالی در وضعیت بود؟
اگر جنگ دوازده‌روزه را صرفاً ادامهٔ منازعات دیرینه و چرخهٔ واکنش‌های نظامی میان ایران و اسرائیل بدانیم، می‌توان آن را بخشی از وضعیت موجود قلمداد کرد. در این نگاه، جنگ نوعی «شمارش» جدید در همان چارچوب پیشین است که نه نظم را برهم زده، نه رویدادی که منطق موجود را تغییر دهد، بلکه صرفاً بازتولید همان تضادها و تعارض‌های همیشگی است.
از این منظر، جنگ دوازده‌روزه، هرچند شدت و دامنه‌ای متفاوت داشت، اما در نهایت در چارچوب همان منطق قدرت و سلطه شکل گرفت که سال‌هاست منطقه را شکل می‌دهد: رقابت ژئوپلیتیک، امنیت ملی، و بازی‌های قدرت ایدئولوژیک.
با این حال، می‌توان پرسید آیا این جنگ امکان خلق یک حقیقت نو و ظهور سوژه‌ای وفادار به آن را فراهم کرد؟ رویداد زمانی رخ می‌دهد که نظم وضعیتی برهم زده شده و افراد یا گروه‌هایی از چارچوب‌های مرسوم خارج شوند و وفاداری خود به آن حقیقت نو را اعلام کنند.
در جنگ دوازده‌روزه، برخی کنش‌ها و واکنش‌ها—به‌ویژه در میان مردم عادی، فعالان سیاسی، و اقلیت‌های اجتماعی—می‌تواند نشانه‌هایی از این رویداد بودن باشد. برای مثال:
افزایش آگاهی سیاسی و اجتماعی برخی گروه‌ها نسبت به بحران و ضرورت تغییر بنیادین.
ظهور سخنان و مطالبات نوین درباره صلح، عدالت، و دموکراسی در فضایی که پیش‌تر سرکوب می‌شد.
نافرمانی‌های مدنی و اعتراضات پراکنده‌ای که نشان‌دهنده وفاداری به حقیقتی خارج از منطق جنگ و سلطه بودند.
از سوی دیگر، ساختارهای سیاسی هر دو کشور تلاش کردند مانع ظهور این سوژه‌های نوین شوند. سانسور رسانه‌ای، سرکوب اعتراضات، و بازتولید روایت‌های غالب از جنگ، نمونه‌هایی از سیاست دولتی هستند که از شکل‌گیری سیاست حقیقی جلوگیری می‌کنند.
بنابراین، می‌توان گفت که جنگ دوازده‌روزه هرچند زمینه‌ای برای رویداد بود، اما در نهایت توسط «وضعیت» مهار و محدود شد و رویداد به سیاست دولتی تقلیل یافت.
جنگ دوازده‌روزه در تقابل وضعیت و رویداد قرار می‌گیرد: نه صرفاً تکرار وضعیت‌های پیشین است و نه کاملاً رویدادی بود که نظم را از هم بپاشد. این جنگ می‌تواند به‌عنوان یک لحظه «مرز» شناخته شود که امکان گشایش به حقیقت و سوژگی نو را به صورت بالقوه داشت، اما محدودیت‌های ساختاری مانع از تحقق کامل آن شد.

آلن بدیو مفهوم سوژه را به‌عنوان نتیجه وفاداری به رویداد تعریف می‌کند. سوژه برآمده از انتخابی آگاهانه و متعهد به حقیقت نوینی است که در نتیجه گسست از وضعیت موجود شکل می‌گیرد. در این چارچوب، تحلیل سوژه در جنگ دوازده‌روزه به معنای بررسی آنانی است که نسبت به این جنگ چه نوع وفاداری‌ای نشان دادند و آیا این وفاداری توانست شکل‌گیری حقیقت و تغییر بنیادین را ممکن سازد.
در این چارچوب، اگر جنگ دوازده‌روزه را رویدادی بدانیم، آنگاه باید پرسید:
چه کسانی در برابر نظم موجود ایستادند و وفاداری به حقیقت نوظهور را پیش بردند؟
چه کسانی از درون یا بیرون این حقیقت را انکار، تحریف یا مصادره کردند؟
در جنگ دوازده‌روزه، چند نوع سوژه بالقوه قابل شناسایی است:
سوژه‌های دولتی و نظامی: اینان نمایندگان سیاست دولتی‌اند که تلاش می‌کنند نظم وضعیت را حفظ و تثبیت کنند. وفاداری آنان به «امنیت ملی»، «تمامیت ارضی» و «حفظ قدرت» است. این نوع سوژگی فاقد ویژگی گسست و ایجاد حقیقت نو است و در چارچوب ساختار قدرت موجود عمل می‌کند.
سوژه‌های مقاومت و نافرمانی: این سوژه‌ها، شامل گروه‌هایی از فعالان سیاسی، معترضان مدنی، و بخشی از جامعه مدنی‌اند که وفاداری‌شان به حقیقتی فراتر از جنگ و سیاست دولتی است؛ حقیقتی که می‌تواند صلح، عدالت، و آزادی باشد. این سوژه‌ها در برابر تلاش‌های سرکوب و سانسور، مقاومت و وفاداری خود را حفظ می‌کنند.
سوژه‌های منفعل یا بی‌تفاوت: بخش عمده‌ای از مردم که تحت فشارهای اقتصادی، امنیتی، و اطلاعاتی قرار دارند و یا به دلایل گوناگون از شکل‌گیری سوژگی واقعی بازمانده‌اند. این سوژه‌ها نه وفاداری به رویداد نشان داده‌اند و نه نقش مؤثری در خلق حقیقت نو ایفا کرده‌اند.
اپوزیسیون لیبرال ایران، رسانه‌های جهانی و حتی برخی نیروهای به‌ظاهر انقلابی، در تحلیل بدیو، سوژه‌های خائن تلقی می‌شوند؛ یعنی کسانی که با وفاداری به حقیقت این رویداد برخورد نکردند، بلکه آن را به درون زبان سلطه بازگرداندند.
بدیو تأکید می‌کند که وفاداری به رویداد، عملی فعال و رادیکال است که مستلزم انتخابی آگاهانه و پافشاری در برابر بازگشت به وضعیت است. در جنگ دوازده‌روزه، وفاداری به حقیقتی نو می‌توانست در اشکال زیر ظهور کند:
بیان اعتراضات صلح‌طلبانه و دموکراتیک به جنگ و مناسبات قدرت.
پیشبرد گفت‌وگوهای فراگیر اجتماعی و تلاش برای گشودن فضاهای سیاسی جدید.
پاسداری از حقوق بشر و عدالت اجتماعی در مقابل خشونت و سرکوب.
با این وجود، عوامل متعدد ساختاری—از جمله سرکوب سیاسی، سانسور رسانه‌ای، و محدودیت‌های اقتصادی—تلاش‌های سوژه‌های مقاومت را محدود و سیاست حقیقی را به سیاست دولتی تقلیل داد.

جنگ دوازده‌روزه نشان داد که شکل‌گیری سوژهٔ در شرایط بحران نیازمند فضای سیاسی و اجتماعی باز و منابع معنایی تازه است. در نبود این شرایط، سوژه‌ها در وضعیت شکننده‌ای قرار گرفتند که امکان تثبیت وفاداری‌شان به حقیقت نو را سخت می‌کرد.
بنابراین، جنگ را می‌توان لحظه‌ای موقت در «تراکم» وضعیت دانست که در آن، نه سوژه‌های رویدادی به‌صورت گسترده ظهور کردند و نه وضعیت به‌کلی فرو ریخت.

جنگ دوازده‌روزه، اگرچه در نهایت به تثبیت وضعیت موجود انجامید، اما به‌مثابه یک رویداد بالقوه می‌تواند نقطهٔ آغازین فرایند بیداری سوژه‌ها و تحول سیاسی تلقی شود. آلن بدیو بر این باور است که رویدادها، هرچند به شکل کامل در وضعیت جاری محقق نشوند، زمینه‌های ظهور حقیقت‌های نو را فراهم می‌کنند و وفاداری به آن‌ها عامل اصلی بیداری و تغییر است.
بیداری سوژه‌ها، مستلزم شناخت و پذیرش رویداد و پذیرش مسئولیت وفاداری به حقیقت نو است. این فرایند چندین بعد دارد:
بعد شناختی: آگاهی‌یابی نسبت به محدودیت‌ها و تعارض‌های وضعیت موجود.
بعد اخلاقی: انتخاب وفاداری به حقیقت و مقاومت در برابر واپس‌رانی وضعیت.
بعد عملی: اقدام جمعی و سازمان‌یافته برای تغییر ساختارهای سیاسی و اجتماعی.
در بستر جنگ دوازده‌روزه و پس از آن، چند مسیر برای شکل‌گیری و تقویت سوژه‌ها می‌توان متصور بود:
گشودن فضای گفت‌وگوی آزاد: ایجاد رسانه‌ها و نهادهایی که امکان تبادل نظر و نقد را فراهم کنند.
تقویت نهادهای جامعه مدنی: حمایت از سازمان‌های مردم‌نهاد، تشکل‌های کارگری، و گروه‌های حقوق‌بشری برای افزایش قدرت اجتماعی.
آموزش سیاسی و فرهنگی: گسترش آموزش‌های سیاسی و فلسفی برای افزایش ظرفیت انتقادی و آگاهی اجتماعی.
شبکه‌سازی و همبستگی منطقه‌ای و بین‌المللی: ایجاد پیوند میان جنبش‌های مختلف برای مقابله با سرکوب ساختاری.
این مسیرها با موانع متعددی روبرو است: سرکوب سیاسی، جنگ روانی، پراکندگی اجتماعی، و فشارهای اقتصادی. بنابراین، هر تلاش برای بیداری سوژه‌ها نیازمند صبر، شجاعت، و راهبردهای هوشمندانه است.

جنگ دوازده‌روزه ایران و اسرائیل در سطحی کلان، نمونه‌ای از تقابل میان وضعیت و رویداد است. این رخداد، ضمن آنکه بخشی از منطق وضعیت‌های قبلی به شمار می‌رفت، فرصتی بالقوه برای بروز رویداد و خلق حقیقت نو فراهم آورد. با این حال، عوامل ساختاری و سیاسی مانع از تحقق رویداد و شکل‌گیری سوژه‌های وفادار به حقیقت نو شدند.
این وضعیت شکننده نشان می‌دهد که وفاداری به حقیقت نو و شکل‌گیری سوژه‌های رادیکال، شرط لازم برای عبور از بحران‌های سیاسی و تحقق سیاست حقیقی است، اما نیازمند شرایطی است که آزادی بیان، مشارکت مدنی، و فضای گفت‌وگوی دموکراتیک را فراهم آورد.
مطالعه فلسفی این جنگ، علاوه بر فهم رویدادهای خاص، ما را به تأمل در باره ماهیت سوژه، سیاست، و حقیقت وادار می‌کند و مسیرهایی برای تحقق تحول سیاسی باز می‌کند.
در نهایت، فلسفه بدیو به ما می‌آموزد که حتی در شرایط بحرانی و محدودیت‌های شدید، امکان‌هایی برای خلق حقیقت‌های نو و بیداری سوژه‌ها وجود دارد؛ آنچه نیاز است، انتخاب آگاهانه و وفاداری به رویداد است که تغییر را ممکن می‌سازد.

تیرماه ۱۴۰۴

I BUILT MY SITE FOR FREE USING