اپوزیسیون راست ایران در قفس نولیبرالیسم

اپوزیسیون راست ایران در قفس نولیبرالیسم
تحلیل بحران سوژه‌گی از منظر فلسفه‌ی سیاسی ماکس وبر
مهرداد خامنه‌ای

اپوزیسیون راست ایران به شکل طیف متکثر و متناقضی رشد کرده است. اما این طیف، به‌رغم دسترسی گسترده به رسانه، سرمایه نمادین، و حمایت قدرت‌های خارجی، نتوانسته است رابطه‌ای زنده با بدنه‌ی جامعه‌ی ایران برقرار کند.

در نگاه وبر، مشروعیت سیاسی نه صرفاً از طریق زور، بلکه از رهگذر سه نوع اقتدار شکل می‌گیرد: سنتی، قانونی-عقلانی، و کاریزماتیک. اپوزیسیون راست ایرانی، با تمرکز بر کاریزما و تصویر رسانه‌ای، مدلی از اقتدار را برگزیده که فاقد بستر نهادی و اجتماعی است. سؤال اصلی این است که چرا این اپوزیسیون، با وجود دسترسی گسترده به ابزارهای رسانه‌ای و حمایت خارجی، از خلق بدیلی معتبر برای نظم حاکم بازمانده است؟ پاسخ را باید در تضاد میان صورت‌بندی گفتمانی آن‌ها و ساختارهای واقعی جامعه‌ی ایران جست.
رهبری اپوزیسیون راست غالباً مبتنی بر کاریزما و شخصیت‌محوری است. کاریزمای آن‌ها برخاسته از بازنمایی رسانه‌ای و حافظه‌ی تاریخی است، نه از کنش سیاسی در میدان اجتماعی واقعی. در نتیجه، فقدان رابطه‌ی ساختاری با طبقات فرودست، آن‌ها را از امکان تأسیس افق سیاسی محروم کرده است.
پرسش: آیا شرایط تبعید و سرکوب، امکان نهادسازی و پیوند با نیروهای درون جامعه را از اپوزیسیون سلب نمی‌کند؟
پاسخ: تحلیل وبر نشان می‌دهد که حتی در شرایط بحرانی، سیاست ورزی نیازمند عقلانیت، سازماندهی و درک میدان اجتماعی است. صرف تکیه بر نمادها یا ژست‌های اخلاقی، به‌ویژه در فضای رسانه‌ای، بدون تلاش برای ساختارمند کردن ارتباط با نیروهای اجتماعی، به انفعال سیاسی می‌انجامد و نمی‌تواند جایگزین کنش هدفمند باشد.

فراخوان‌های متعدد اپوزیسیون راست برای اعتراض، تحریم یا نافرمانی مدنی، اغلب بدون پشتیبانی سازمانی، اخلاقی یا مادی انجام می‌شود. در اینجا با کنشی مواجهیم که از مسئولیت‌پذیری تهی است و بیشتر ژستی رسانه‌ای است تا سیاستی سازمان‌یافته. این وضعیت، با تعبیر وبر از "اخلاق قناعت‌بخش فردی" در برابر "اخلاق مسئولیت سیاسی" هم‌راستا نیست و نشان‌دهنده‌ی شکاف میان نیت‌گرایی فردی و کنش نهادینه است.

اپوزیسیون راست، ملت را به‌مثابه کل یگانه بازنمایی می‌کند، بی‌آنکه به درونی‌ترین شکاف‌های آن ـ طبقاتی، جنسیتی، قومی، زبانی ـ بپردازد. این تصویر اسطوره‌ای، مانع شناخت شرایط واقعی کنش جمعی و سازماندهی از پایین می‌شود. جامعه‌ی ایران ساختاری شکاف‌خورده و متکثر دارد؛ بدون فهم این چندپارگی، هیچ پروژه‌ی سیاسی نمی‌تواند بر هژمونی استوار باشد.
در فقدان گفتمانی رهایی‌بخش، اپوزیسیون راست، گفتمانی نولیبرالی و فردگرا را به‌جای آلترناتیو رژیم حاکم بر ایران پیشنهاد می‌دهد: تأکید بر آزادی فردی، خصوصی‌سازی، و سکولاریسمی بی‌ارتباط با عدالت اجتماعی. این گفتمان، اگرچه در تضاد با نظام مستقر به نظر می‌رسد، اما از منظر منطق سرمایه، ادامه‌ی همان مناسبات سلطه است.
پرسش: آیا تأکید اپوزیسیون بر آزادی فردی و سکولاریسم به‌خودی‌خود رهایی‌بخش نیست؟
پاسخ: این مفاهیم بدون پیوند با عدالت اجتماعی و نقد مناسبات سرمایه، در منطق نولیبرالیسم تهی می‌شوند و به ابزارهایی برای بازتولید سلطه‌ی طبقاتی بدل می‌گردند. وبر نیز تأکید دارد که عقلانیت سیاسی باید با مسئولیت اجتماعی همراه باشد، نه با تقلیل سیاست به فردگرایی انتزاعی.

ماکس وبر در تحلیل خود از سیاست مدرن، بر نیاز به سوژه‌ی مسئول و کنشگر تأکید دارد. در اپوزیسیون راست، ما با سوژه‌ای مواجهیم که یا در تصویر رسانه‌ای حل می‌شود یا در فضای فردگرایانه‌ی مهاجر پراکنده می‌گردد. نبود سازمان‌مندی افقی، ناتوانی در ایجاد سوژه‌ی جمعی مانع شکل‌گیری بدیلی واقعی شده است.
پرسش: آیا این دیدگاه با تأکید بر ساختارها، عاملان فردی و لحظات تاریخی را نادیده نمی‌گیرد؟
پاسخ: اتفاقاً رویکرد این دیدگاه با اتکا به وبر، بر پیوند میان ساختار اجتماعی، کنش فردی و اخلاق سیاسی تأکید دارد. هدف، عبور از دوگانه‌ی ساختار/کنش به‌سوی فهم تلفیقی‌تری از سیاست است که در آن بازنمایی‌های فردی نیز در چارچوب نهادها و نیروهای اجتماعی تحلیل می‌شوند.

سیاست اپوزیسیون ایران نیازمند نقدی درونی است. عبور از سیاست تصویر به سوی سیاست کنش. تنها از طریق شکل‌دهی به سوژه‌ی جمعی، سازماندهی مشارکتی، و بازپیوند با طبقات ستمدیده، می‌توان از وضعیت بازنمایی بی‌اثر به سیاست رهایی‌بخش گام برداشت.
این مسیر، مستلزم عبور از منطق نولیبرالی، احیای اخلاق مسئولیت، و تأسیس گفتمانی بر مبنای عدالت، همبستگی، و کنش سازمان‌یافته است.

تیرماه ۱۴۰۴ 

I BUILT MY SITE FOR FREE USING