اقتصاد شبکه‌ای استثمار
از «جریان‌ها»ی کاستلز تا «کار دیجیتال» فوکس

قرن بیست‌ویکم شاهد دگرگونی‌های بنیادین در ساختارهای تولید، ارتباط و قدرت است. با ظهور فناوری‌های اطلاعاتی و زیرساخت‌های دیجیتال جهانی، جوامع وارد آن چیزی شده‌اند که مانوئل کاستلز آن را «جامعه‌ی شبکه‌ای» می‌نامد نوعی مورفولوژی اجتماعی تازه که در آن فرایندهای مسلط سرمایه‌داری و حکومت نه از طریق نهادهای سلسله‌مراتبی یا مرزهای سرزمینی، بلکه از طریق نظام‌های درهم‌تنیده‌ی ارتباطی سازمان می‌یابند. با این حال در زیر این ساختار ظاهراً سیال و مشارکتی، اقتصادی از استثمار نهفته است که مفهوم «کار» را از نو بازتعریف می‌کند. نظریه‌ی مارکسیستی کریستین فوکس درباره‌ی کار دیجیتال نشان می‌دهد که جامعه‌ی شبکه‌ای نه یک تحول فناورانه‌ی خنثی بلکه آخرین مرحله از گسترش روابط سرمایه‌دارانه‌ی تولید به قلمرو نامادی ارتباط، عاطفه و خلاقیت است.
اما چگونه فرم شبکه‌ای هم ساختار سازمان‌دهنده‌ی سرمایه‌داری جهانی و هم تجربه‌ی کار را بازسازی می‌کند؟ کاستلز در سطح کلان، دگرگونی سرمایه‌داری جهانی را به‌مثابه نظامی از جریان‌ها (flows) تحلیل می‌کند. در حالی که فوکس در سطح خرد به اقتصاد سیاسی این جریان‌ها می‌پردازد و فرآیند کالایی‌شدن ارتباط انسانی و توجه را آشکار می‌سازد. در کنار هم این دو نظریه چهره‌ی دوگانه‌ی جامعه‌ی شبکه‌ای را نشان می‌دهند. اتصال و کنترل، مشارکت و استثمار و وابستگی سرمایه به کار پنهانی کاربرانی که فعالیت روزمره‌شان تولیدکننده‌ی ارزش اقتصادی است.
شبکه به‌مثابه فرم مسلط اجتماعی
در کتاب ظهور جامعه‌ی شبکه‌ای (۱۹۹۶)، نخستین جلد از سه‌گانه‌ی عصر اطلاعات، کاستلز استدلال می‌کند که توسعه‌ی فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی در اواخر قرن بیستم نوعی شیوه‌ی جدید رشد اجتماعی به‌وجود آورده است که او آن را اطلاعات‌گرایی (informationalism) می‌نامد. اگر جامعه‌ی صنعتی حول محور تولید انبوه کالاها سازمان می‌یافت، جامعه‌ی اطلاعاتی حول محور پردازش و مبادله‌ی اطلاعات شکل می‌گیرد. در این وضعیت، شبکه‌ها جایگزین سلسله‌مراتب‌ها می‌شوند و به ساختار مرکزی قدرت و بهره‌وری بدل می‌گردند.کاستلز ظهور آنچه را که «فضای جریان‌ها» (space of flows) می‌نامد به‌عنوان منطق جدید جامعه‌ی معاصر توصیف می‌کند فضایی که در آن فرایندهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از طریق گره‌های ارتباطی به هم متصل‌اند و مرزهای جغرافیایی را درمی‌نوردند. اطلاعات در این شبکه‌ها به‌صورت لحظه‌ای در سطح جهانی در گردش است و نوعی سازمان‌دهی انعطاف‌پذیر و غیرمتمرکز از تولید را ممکن می‌سازد. از این‌رو،قدرت دیگر صرفاً بر مالکیت ابزارهای مادی تولید تکیه ندارد بلکه بر توانایی اتصال، برنامه‌ریزی و کنترل شبکه‌ها استوار است.

با این حال کاستلز یادآور می‌شود که شبکه‌ها در عین پویایی، گزینشی و طردکننده نیز هستند کسانی که ارزش یا کارایی‌ برای نظام تولید نمی‌آفرینند از اتصال حذف می‌شوند. بدین ترتیب جامعه‌ی شبکه‌ای اشکال جدیدی از نابرابری را تولید می‌کند که نه بر پایه‌ی طبقه یا مکان بلکه بر اساس دسترسی و اتصال شکل می‌گیرد. از نظر کاستلز، شبکه‌ها هم نیرویی برای نوآوری و آزادی‌اند و هم سازوکاری برای جدایی و حذف.
از شبکه تا استثمار: تز کار دیجیتال در اندیشه‌ی فوکس
اگر کاستلز به ساختار کلان جامعه‌ی اطلاعاتی می‌پردازد، فوکس در کتاب کار دیجیتال و کارل مارکس (۲۰۱۴) پرسش بنیادی‌تری را مطرح می‌کند: ارزش در این نظام چگونه تولید می‌شود؟ به باور فوکس، سرمایه‌داری دیجیتال از طریق شکل تازه‌ای از استثمار عمل می‌کند که می‌توان آن را تنها با نقد اقتصاد سیاسی مارکس درک کرد. در این نظام، فعالیت‌های روزمره‌ی کاربران در فضای آنلاین - نوشتن، اشتراک‌گذاری، لایک‌کردن و ارتباط- شکل جدیدی از کار نامادی (immaterial labour) را تشکیل می‌دهد که برای شرکت‌های دیجیتال ارزش افزوده تولید می‌کند.بر پایه‌ی نظریه‌ی ارزش کار مارکس، فوکس استدلال می‌کند که پلتفرم‌هایی مانند فیسبوک، اینستاگرام یا یوتیوب همانند کارخانه‌های دیجیتال عمل می‌کنند. محصول این کارخانه‌ها نه کالاهای مادی بلکه داده‌ها هستند، داده‌هایی که از فعالیت‌های ارتباطی کاربران استخراج، توسط الگوریتم‌ها پردازش و در نهایت به آگهی‌دهندگان فروخته می‌شوند. در این فرآیند، خود ارتباط انسانی به نیروی مولد تبدیل می‌شود و هرچه کاربران بیشتر ارتباط برقرار کنند و خلاقیت نشان دهند سرمایه داده‌ی بیشتری استخراج می‌کند. بدین ترتیب کاربر به کارگری بدل می‌شود که بی‌مزد اما به‌طور مداوم ارزش تولید می‌کند و «کار آزاد اینترنتی» در واقع پوششی است بر کار بی‌جیره و استثمارشده.

فوکس همچنین نگاه خوش‌بینانه‌ی نظریه‌های «فرهنگ مشارکتی» را نقد می‌کند. در ظاهر رسانه‌های اجتماعی میدان آزادی و خلاقیت‌اند اما در عمل هر کنش کاربر در چارچوب اقتصاد کالایی‌شده‌ی داده‌ها عمل می‌کند. آزادی ظاهری مشارکت دیجیتال ساختاری از سلطه را پنهان می‌کند که در آن هر حرکت ما به سود مالی پلتفرم‌ها تبدیل می‌شود. فوکس نشان می‌دهد که شرکت‌های رسانه‌ای با «تصاحب و کالایی‌کردن کار ارتباطی» مرز میان کار و زندگی را از میان برده‌اند.

دیالکتیک اتصال و کنترل

قرار دادن کاستلز و فوکس در کنار یکدیگر، چهره‌ی دیالکتیکی جامعه‌ی شبکه‌ای را آشکار می‌سازد. کاستلز جهانی را توصیف می‌کند که در آن روابط اجتماعی از طریق جریان‌های جهانی اطلاعات سازمان می‌یابند و فوکس نشان می‌دهد که همین جریان‌ها چگونه از طریق استخراج ارزش از ارتباط انسانی تداوم می‌یابند. شبکه‌ای که آزادی و انعطاف را وعده می‌دهد در واقع سازوکاری برای استثمار دائمی کاربر است.در این چشم‌انداز «فضای جریان‌ها» که کاستلز توصیف می‌کند درواقع فضای کار نیز هست. اتصال که کاستلز آن را ویژگی تعیین‌کننده‌ی جامعه‌ی اطلاعاتی می‌داند در خوانش فوکس به زیرساخت استثمار دیجیتال تبدیل می‌شود. مرز میان کار و فراغت فرو می‌ریزد. کاربر همیشه در حال ارتباط است و هر ارتباط تولید ارزش است. آنچه مشارکت به‌نظر می‌رسد در حقیقت تداوم کار بی‌پایان است.فوکس بدین ترتیب طبقه و قدرت را به قلب نظریه‌ی شبکه بازمی‌گرداند. اگر کاستلز نابرابری را بیشتر در سطح «دسترسی» می‌بیند، فوکس آن را در سطح مالکیت ابزارهای دیجیتال تولید قرار می‌دهد. جامعه‌ی شبکه‌ای نه تنها میان «متصل» و «غیرمتصل» تقسیم می‌شود بلکه میان آنانی که پلتفرم‌ها و الگوریتم‌ها را در اختیار دارند و آنانی که تنها مواد خام انسانی این فرایندند یعنی کاربران، هستند.

از تولید صنعتی تا تولید نامادی

هر دو نظریه‌پرداز در تبیین سازوکار سرمایه‌داری در عصر دیجیتال مکمل یکدیگرند. از دید کاستلز، «اطلاعات‌گرایی» شکل تازه‌ای از تولید را بر مبنای دانش و انعطاف‌پذیری پدید می‌آورد و از دید فوکس همین تحول گسترش سرمایه به قلمرو نامادی و زیست‌روزمره است. در نتیجه، عصر دیجیتال نه پایان سرمایه‌داری بلکه تشدید آن است - مرحله‌ای که در آن استثمار به تمامی عرصه‌های حیات انسانی نفوذ می‌کند.اگر در عصر صنعتی کارگر نیروی جسمانی خود را برای تولید کالا می‌فروخت در عصر اطلاعاتی توجه، داده و عاطفه به کالا بدل شده‌اند. زیرساخت شبکه‌ای که کاستلز آن را پایه‌ی جامعه‌ی متصل جهانی می‌داند در واقع ماشین استخراجی است که خلاقیت انسانی را در قالب ارزش اقتصادی جذب می‌کند. جریان‌های شبکه  در نهایت همان جریان‌های ارزش‌اند.

سیاست وضعیت شبکه‌ای

خوانش هم‌زمان کاستلز و فوکس دوگانگی مدرنیته‌ی دیجیتال را برملا می‌سازد. کاستلز از ساختار اجتماعی شبکه سخن می‌گوید و فوکس از اقتصاد سیاسی آن. شبکه‌ی اطلاعاتی نه ابزار آزادی بلکه میدان تازه‌ای برای استثمار، بیگانگی و کنترل است.درک وضعیت معاصر دیجیتال مستلزم نگریستن به هر دو وجه شبکه است هم وعده‌ی ارتباط جهانی و هم واقعیت کالایی‌شدن ارتباط انسانی. جامعه‌ی شبکه‌ای تنها یک بستر ارتباطی نیست بلکه شکل جدیدی از شیوه‌ی تولید است که در آن خود ارتباط به کار و مشارکت به سود بدل می‌شود.در نهایت،کاستلز و فوکس هر دو بر این حقیقت تأکید دارند که سرمایه‌داری نه‌تنها در عصر شبکه‌ها از میان نرفته بلکه به مرحله‌ای تازه از تسلط رسیده است - مرحله‌ای که نه فقط کارخانه‌ها و بازارها بلکه افکار، احساسات و روابط اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد. سوژه‌ی دیجیتال قرن بیست‌ویکم در عین حال که گرهی در شبکه‌ی ارتباطات جهانی است همچنین کارگری است در کارخانه‌ای نامرئی که بی‌وقفه داده، محتوا و انرژی عاطفی تولید می‌کند تا چرخ‌های اقتصاد شبکه‌ای استثمار را به حرکت درآورد.


نظر
مهرداد خامنه‌ای۲۰ اکتبر ۲۰۲۵

I BUILT MY SITE FOR FREE USING