06 Oct
عشق‌بازی

🔸عشق‌بازی در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت برای نسلی که در آن دوران تازه به سن بلوغ می‌رسید عالمی داشت. برای من تعریف عشق در سنین ۱۲-۱۳ سالگی با خواندن کتاب «جان ‌شیفته» رومن رولان شروع شد. زن را موجودی بسیار قدرتمند و دست نیافتنی تصور می‌کردم. قدری بعدتر وقتی پایم به دفاتر سیاسی باز شد رفیق دختری را یافتم که از همان ابتدا با مهربانی چند جلد کتاب به من داد تا مطالعه کنم. کتاب‌ها را به‌خوبی یادم است و حتی بوی آن اتاق را. نمی‌دانم شما بوی کتاب‌های آن سال‌ها را به یاد دارید؟ اگر امروز هم از کتاب‌های آن دوران چیزی به دست‌تان برسد همان  بو را می‌دهد. 
🔸من هنوز چند‌تایی در کتابخانه دارم و گاهی بوی‌شان می‌کنم تا به آن زمان پرتابم کنند. چگونه انسان غول شد، دالغا، نقد اقتصاد سیاسی، صدای میرا، تاریخ سی‌ساله، درباره تاکتیک‌ها و ...آن لیست مطالعاتی بلند بالا را چنان با ولع می‌خواندم تا زودتر کتاب‌های قبلی را بازگردانم و دوباره آن رفیق را ملاقات کنم. چهره‌اش را محو می‌بینم ولی لحن و زنگ صدای جوانش را به خوبی به یاد دارم.
🔸قدری بعدتر بر سر چهارراه‌ها دوباره در کنار بساط رفقای دختری جا گرفتم که آتش‌شان از من خیلی تندتر بود. چنان بی‌پروا با صدای بلند رازهای مگوی آن دوران را فریاد می‌زدند که در کنارشان احساس قدرت می‌کردم. من دوباره دل به یکی از آنها بسته بودم و وقتی او سرتیتر نشریه‌اش را فریاد می‌زد من هم صدایم را بلندتر می‌کردم و جوابش را می‌دادم و بر سر چهارراه دوئت با شکوهی از اپرای نسل انقلاب اجرا می‌کردیم. زیر چشمی گاهی به هم نگاه می‌کردیم و لبخندی و همین. هر دو می‌دانستیم که این عشقبازی نسل ماست و از این آوازخوانی سیاسی فراتر نخواهد رفت.
🔸بعدتر دیگر عشق مفهوم جدیدی یافت. آنها که عاشقانه رفتند و آنها که ماندند تا عشق آن نسل را پاس دارند.و اکنون بی‌هیچ دلیل مشخصی هرگاه قطعه:
«فریادی شو تا باران
وگرنه
مُرداران!»
را می‌خوانم یاد آن دوئت سرچهارراه می‌افتم و قلبم تند‌تند می‌زند.
مهرداد خامنه‌ای

نظرات
* ایمیل در وب سایت منتشر نخواهد شد.
I BUILT MY SITE FOR FREE USING