11 Mar
اخلاق در اجتماع


من وقتی برای ادامه تحصیل به جمهوری فدراتیو‌ سوسیالیستی یوگسلاوی رفتم انتخاب خودم بود. نه تشکیلات و حزبی من را به آنجا فرستاد و نه اجباری در کار بود. این را می‌گویم چون فکر می‌کنم رابطه افراد با هر اجتماعی بر اساس انتخاب‌ یا اجبارشان شکل می‌گیرد یا حداقل تاثیر به سزایی در آن دارد.
می‌توان از دستاوردهای کشورهای سوسیالیستی کتاب‌ها نوشت و همین‌طور در نقد آنها (که نوشته‌اند) و چه زیاد است کتاب‌ها و مقالاتی که ساختار این جوامع را از بیخ و بن به زیر سئوال می‌برند.
اما برای من که پس از تحصیل و کار در این کشور به دو کشور دیگر (نروژ و آلمان) هم مهاجرت کردم و اقامتم در این دو کشور نیز براساس انتخاب آزاد خودم بود، ته داستان به مناسبات فرد با دیگر افراد این جوامع منتهی می‌شود.

در کشور سوسیالیستی مورد نظرم، اصلا کاری به سیاست‌های حزب کمونیست که خودم هم عضوش بودم ندارم. اشتباهاتش غیر قابل جبران است. به نوع برخورد با بحران اقتصادی در دهه هشتاد که منجر به بحران عمیق اجتماعی شد هم کاری ندارم.
حرف من درباره مردم عادی است که هر روز با آنها زندگی کردم. مردمی که ۱۴ سال احساس کردم همیشه می‌توانم رویشان حساب کنم. میخائیل (میشا) صاحب‌خانه‌ای بود که کارگر کارخانه بود و کرایه‌اش را اگر کسری بودجه داشتم نمی‌گرفت، مهمانی اگر به خانه‌ام می‌آمد همسرش در می‌زد و چند بطر آبجو با مخلفات کنارش در سینی برایم می‌آورد به فکر اینکه مبادا در خانه چیزی نداشته باشم و شرمنده شوم. زوج همسایه زوریتسا (زوکی) و نیکولا که سناریوها و کارهایم را تایپ و غلط‌گیری می‌کردند تا مبادا نسبت به دیگران کم ‌بیاورم.
زوجی که دو کودکشان را با فراغ بال به من می‌سپردند و به پاداش بازی با آنها به شام و نهار مفصل دعوتم می‌کردند و می‌دانستم که این تنها بهانه است چون فکر می‌کنند شاید غذا کم داشته باشم و یا وقتی برای آشپزی نداشته باشم.
از آن طرف همان سازمان امنیت مخوف سوسیالیستی پس از چند سال آشنایی از جمله رفقایت می‌شوند و روزی دعوتت می‌کنند در یک رستوران. از پاکتی ورقه تابعیت کشورشان را بنا به بند دوازده قانون مهاجرت برای خدمات ویژه دو دستی تقدیم‌ات می‌کنند و پیک‌های ایشلیوویتسا (عرق زردآلو) را به سلامتیت بالا می‌روند. از خود می‌پرسم چه خدمت ویژه‌ای؟ مگر من چیزی بیشتر از یک هنرمند معمولی هستم؟ که می‌گویند می‌خواهیم تا هر وقت خواستی اینجا بمانی و اگر رفتی باز هم پیش ما بیایی.
این نوع روابط در اجتماع حس و حال خانه را به انسان می‌دهد، خانه‌ای که بنای اخلاقیش بر اساس ایده‌ای سوسیالیستی پی‌ریزی شده و به وضوح در اجتماع دیده می‌شود.

در مقام مقایسه وقتی پس از چند سال اقامت در نروژ تصمیم گرفتم مدتی در مهد تئاتر اروپا، در کشور آلمان تئاتر کار کنم پس از دو سال فعالیت در شهرهای دورتموند و برلین درست به دلیل فقدان روابط صمیمی انسانی به حدی از نظر روحی کسل شده بودم که وقتی خودم را به مرز زمینی نروژ رساندم می‌خواستم دو زانو بر زمین بزنم و خاک نروژ را ببوسم.
در نروژ هم وقتی پس از سال‌ها حق دریافت تابعیت را داشتم پلیس مهاجرت یک سال اضافه‌تر درخواستم را به تعویق انداخت چرا که یک قبض جریمه پارک غیرمجاز از سال‌ها قبل داشتم. سال بعد تابعیت آن کشور پادشاهی را گرفتم ولی تنها ورق‌پاره‌ای اداری برایم بیش نبود و هیچ‌وقت خانه‌ام نبود و نیست.
خانه‌ام همان جمهوری فدراتیو سوسیالیستی بود که گرچه دیگر اثری در جغرافیای سیاسی از آن نیست،
اما همکارانم، صاحب‌خانه قدیمی، همسایه‌ای که کودکان‌شان بزرگ شده‌اند و انبوه دوستان صمیمی همیشه با من هستند و می‌دانم هر وقت بخواهم درب خانه‌شان به رویم باز است.

اخلاق در هر اجتماع بیانگر قدرت حاکم در آن اجتماع است- مارکس

عکس: سال ۱۹۸۹ با زوریتسا (زوکی) نیکولیچ همسایه‌ام در بلگراد در یکی از اوقاتی که با همسرش نیکولا به مهمانی به صرف شام دعوتم کردند.

مهرداد خامنه‌ای
۲۰ اسفند ۱۳۹۸

نظرات
* ایمیل در وب سایت منتشر نخواهد شد.
I BUILT MY SITE FOR FREE USING