21 Mar
21Mar


چرا چپ‌گرا هستم؟
۷- ضد کمونیست‌ها

بوبان اِسکرلیچ از کارگردانان به نام امروز جمهوری صربستان همکلاس من بود. قبل از این که وارد رشته کارگردانی شود در دانشگاه فلسفه ادبیات خوانده بود. در بین ما شیطنت‌های خاص خودش را داشت و در هر فرصتی سیاست‌های حزب کمونیست را با طنز خاص خودش به مسخره می‌گرفت. با شوخی به من می‌گفت: «ما خودمان از اینها کم داشتیم تو هم اومدی؟ ای ریدم به این انترناسیونالیسم پرولتری شما. آخه کجای دنیا از ایران کمونیست وارد می‌کنند که تو رو هم آوردن عضو حزب کمونیست یوگسلاوی کردن. حالا حتما پس فردا به من می‌خوای بگی بر اساس خط حزب توی مملکت خودم چکار کنم بهتره. آره؟»
همه اینها را جوری تند و تند پشت هم قطار می‌کرد که آخر حرف‌هایش از خنده روده‌بر می‌شدی اما می‌دانستی همه این صحبت‌ها حرف دلش است و صادقانه نظرش را می‌گوید. اما به دل نمی‌گرفتی.
وقتی میلوشویچ قدرت را در دست گرفت به عنوان عضو حزب دمکرات صربستان در کمپین‌های آنها شرکت فعال داشت و انواع و اقسام کلیپ‌های تبلیغاتی برای آنها می‌ساخت و در کارزارهای سیاسی ضد دولت چهره‌ای شناخته شده بود.
بوبان در کنار مخالفت‌های سیاسی‌اش با من بسیار لوطی مسلک بود. یک روز که حسابی حالم گرفته بود در کافه‌تریای دانشکده آمد بالای سرم و گفت: «چته؟ نگران فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم هستی؟ ها؟» گفتم:«ریدم به سوسیالیسم و تو. ول‌کن که حوصله ندارم.»
گفت:«آها. بالاخره حرف حسابی زدی. امروز بعد از دانشگاه می‌ریم خونه ما کارت دارم.»
به خانه بوبان که رسیدیم اول کار رفت از یخدان یخچالش یک بطر ودکای فینلادیای تگری بیرون آورد و گذاشت روی میز. چند برگ ژامبون هم برید و با پنیر کنارش در بشقاب آورد.
پیکی ریخت و گفت:«امشب می‌خوام باهات مست کنم. گوربابای همه چیز. مثل دو تا رفیق، دو تا همکار.»
همین کار را هم کردیم و من وقتی که از خانه بوبان بیرون می‌آمدم به گربه‌ای که از کنار پایم رد می‌شد می‌گفتم: سام‌علیکم عباس آقا!
رفاقت بوبان این‌طور بود. بی شیله پیله. حالت را می‌فهمید و به دادت می‌رسید بدون این که کلامی به زبان آوری.
سال‌ها گذشت، اردوگاه سوسیالیسم فرو پاشید. یوگسلاوی تجزیه شد. بوبان همچنان در بلگراد فیلم و تئاتر می‌ساخت و می‌نوشت. من در نروژ بودم.
اواسط سال ۲۰۱۲ هوس کردم که بروم بلگراد و تئاتر ببینم. رپرتوار تئاترها را نگاه می‌کردم و دیدم که در تئاتر درام بلگراد «نمايش هملت در روستاى مردوش سفلى» ایوو برشان بر روی صحنه است و یکی از نقش‌های اصلی (معلم) را میرساد توکا بازیگری که در دو فیلم من قبلا بازی کرده بود بر عهده دارد. خواستم بلیط تهیه کنم که همه فروخته شده بود. به بوبان زنگ زدم و گفتم می‌خواهم به بلگراد بیایم و کار میرساد را ببینم ولی بلیط نیست. گفت تو بیا بلیط با من. معلوم شد که بوبان از اعضای هیئت‌مدیره تئاتر درام بلگراد است.
در شب نمایش جلوی درب تئاتر همدیگر را ملاقات کردیم و پس از نمایش میرساد را که مسلمان بود و در دوران جنگ به بوسنی رفته بود پس از دوازده سال دیدم.
سرمان که خلوت شد متوجه شدم که بوبان با همسرش پس از چندین سال زندگی مشترک با سه فرزند در مراحل جدایی است. معلوم بود که حالش خوب نیست. برایش یک بطر ودکای فینلاندیا به عنوان سوغات آورده بودم. گفتم بیا بریم هتل من امشب رو با هم مست کنیم.
گفت:«آره، ریدم به این زندگی. بریم رفیق.»


عکس: من و بوبان اسکرلیچ سال ۲۰۱۲ در افتتاحیه نمایش هملت در روستای مردوش سفلی در تئاتر درام بلگراد.

از مشاهده شخصی یک چپ‌گرا در هنگام اقامت در یک کشور سوسیالیستی سابق

مهرداد خامنه‌ای
۲ فروردین ۱۳۹۸

نظرات
* ایمیل در وب سایت منتشر نخواهد شد.
I BUILT MY SITE FOR FREE USING