10 Apr
10Apr

شما هر جور دوست دارید «مطالعات فرهنگی» بکنید، اما برای من مطالعه فرهنگی از سر میز عرق‌خوری شروع می‌شود. وقتی در کشور وایکینگ‌ها (نروژ) زندگی کنی می‌دانی پنج روز هفته مثل گاو سرت را می‌ا‌ندازی پایین، می‌روی سر کار، برمی‌گردی خانه، یک چیزی شب درست می‌کنی تا کوفت کنی، ساعت ۸ شب سریال تلویزیونی اچ.بی.او می‌بینی بعد هم کپه‌ات را می‌گذاری تا فردا صبح ساعت ۶ که از غم شکستن برف و یخ روی ماشینت زیر پتو حالت مرگ به‌ات دست می‌دهد.
و در این میان لبخند را در کلیه روابط اجتماعیت حتی یک لحظه نباید فراموش کنی.
تا می‌رسد به جمعه شب که کلا ورق برمی‌گردد. دو روز فرصت داری که روتین هفته را به بهترین شکل ممکن بشکنی و مثل آدم زندگی کنی. ساده‌ترین راه برای رسیدن به این هدف ارجمند طبیعتا الکل است. همه هم به خوبی بر این امر واقفند و در طول این دو روز هیچ کس به روی خودش نمی‌آورد که دیگران و البته خودش چه گندی بالا آورده‌اند. این یک قانون نانوشته اجتماعی است.
برگردیم به مطالعات فرهنگی. در نروژ به هر کجا که برای شب‌نشینی دعوت می‌شوی، مصرف مشروبات الکلی پای خودت است. یعنی به اندازه ظرفیت خندق بلایت مشروبت را زیر بغلت می‌زنی و وارد مهمانی می‌شوی. اول هر مهمانی همه مثل برج زهرمار می‌نشینند و به هم نگاه نمی‌کنند. تا اینکه معمولا اولین بطر آبجو و در پی آن دومین و سومین و چهارمین پایین می‌رود و ناگهان همه چیز رنگ دیگری به خود می‌گیرد: خنده، موزیک، رقص، صفا، صمیمیت... بله این لحظه شروع تعطیلات آخر هفته است که در شب اول تا حدود ساعت یک یا دو صبح ادامه دارد. آنها که به حال مرگ می‌افتند که هیچ. اما آنها که هنوز نفسی برایشان باقی مانده وارد دنیای «بعد از پارتی» می‌شوند که تفاوتی با پارتی اصلی ندارد و فقط تعداد بازماندگان کمتر است و دوباره آنقدر می‌خورند تا ارواح «یگرمایستر» بر آنها نازل شود. نکته مهم که نباید فراموش شود حضور جمعی جنازه‌کش است که به صورت دوره‌ای در شب‌های آخر هفته مشروب نمی‌خورند و مراقب دیگران هستند که بلایی سر خود نیاورند. همه این داستان‌ها تا ظهر یکشنبه می‌تواند ادامه پیدا کند تا آنهایی که دچار «هنگ اوور» شده‌اند قوای خود را برای یک هفته جدید کاری در صبح دوشنبه بازیابند. این از وایکینگ‌ها!
به ژرمن‌ها که نگاه می‌کنی اصولا فرهنگی در روابط اجتماعی آنها نمی‌بینی. یعنی از جماعتی که وقتی پشت چراغ قرمز به محض سبز شدن چراغ دست‌شان را بر روی بوق ماشین می‌گذارند و دو ثانیه تحمل ندارند چه توقعی می‌توان داشت؟ همان‌هایی که در اتوبان‌های‌شان محدودیت سرعت وجود ندارد. در ایالت بایرن ساعت ده صبح صبحانه دو قطعه سوسیس سفید است با یک بطر آبجو که اگر به ماتحت بز بکنی به پیشواز گرگ می‌رود. بعد هم آن «اکتبر فست» کذایی با موسیقی وحشتناک فولک با چاشنی شلنگ تخته انداختن در لباس‌های مسخره که در واقع پیژامه آستین کوتاه از چرم گاو است و بساط سطل، سطل آبجو کوفت کردن. این شد فرهنگ ژرمن‌ها که فکر می‌کنند دنیا ارثیه پدری‌شان است.
حال این دو «فرهنگ» را که روی هم بگذاری به ایران می‌آیی. وارد مهمانی که می‌شوی میزی وجود دارد رویش «الکل اتانول» گذاشته‌اند با انواع آب‌میوه‌ها که طعم دهنده است. با کاسه‌های ماست و درد و مرض.
از اول تا آخر هم جماعت دور همان میز کز کرده‌اند و هر از گاهی تصنیف‌های جنده‌کش پخش می‌شود و لرزشی و آی و وای و رقص‌های به غایت چندش‌آور. این هم یک نوع «فرهنگ».

ردپای یک خاطره از پدرم که روزی برایم تعریف کرد، من را همچنان به کار فرهنگی امیدوار می‌کند. پنج‌شنبه شبی در سال ۱۳۵۶ زن و شوهر به همراه جمعی از دوستان تصمیم می‌گیرند که برای شب‌نشینی به جای رفتن به کاباره‌های معمول و سطح بالا در شهر تهران همچون میامی، کوچینی و غیره به لاله‌زار بروند. با ورود این وصله‌های ناجور طبقه متوسط در بین لات‌ها و جاکش‌ها، صاحب کاباره (کافه) با سلام و صلوات میزی جلوی سن برایشان دست و پا می‌کند و خواننده با انواع موسیقی شش و هشت و با قر ریز کمر فراوان به امید شاباش کلان شبی به یاد ماندنی را رقم می‌زند. در کنار بار یک لوطی اوریجینال شات‌های کشمش دو آتشه‌اش را به سلامتی خانم‌های شیتان‌پیتان طبقه بالاتر بالا می‌رفت که مردهای میز متوجه می‌شوند و به صاحب کاباره چغلی می‌کنند و رئیس برای نشان دادن بُرش خود به سمت لوطی نگون‌بخت می‌رود و صندلی‌اش را رو به دیوار می‌چرخاند.
ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود. جناب لوطی همان‌طور رو به دیوار و از پشت سر شات‌های کشمکش‌اش را همچنان به سلامتی خانم‌های از ما بهتران بالا می‌برد و دلبری می‌کند. دنیا به پشمش.

شما هر چه می‌خواهید از «فرهنگ» بگویید اما من آن لوطی را دوست دارم.

مهرداد خامنه‌ای
۲۰ فروردین ۱۳۹۹

عکس: کاباره‌ای در لاله‌زار - دهه پنجاه


نظرات
* ایمیل در وب سایت منتشر نخواهد شد.
I BUILT MY SITE FOR FREE USING