گرسنگی بهمثابه تکنولوژی سلطه
تحلیل تطبیقی نوار غزه و اردوگاههای نازی از منظر آرنت، آگامبن، فوکو و باتای
مهرداد خامنهای
گرسنگی، بهمثابه تجربهای زیستی و همزمان سیاسی، همواره در تاریخ بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارهای اعمال سلطه بهکار رفته است. اما آنچه این پدیده را در دوران مدرن متمایز میسازد، صرفاً استفاده از گرسنگی بهعنوان مجازات یا تهدید نیست، بلکه بهرهگیری نظاممند از آن در قالب تکنولوژی حکمرانی، کنترل زیست و مدیریت بدنهاست. با تمرکز بر دو بستر تاریخی-سیاسی متفاوت — اردوگاههای نازی در خلال جنگ جهانی دوم و محاصرهی نوار غزه در قرن بیستویکم — میبینیم که گرسنگی به ابزاری حسابشده برای بیسوژهسازی و تخریب حیات سیاسی تبدیل شده است.
نظریههای چهار متفکر برجستهی قرن بیستم و بیستویکم — هانا آرنت، جورجو آگامبن، میشل فوکو و ژرژ باتای — به ما میگویند که گرسنگی را نباید صرفاً در سطح زیستشناختی، بلکه باید در سطحی هستیشناسانه و سیاستورزانه بازخوانی کنیم. آرنت در تحلیل خود از توتالیتاریسم، حذف کنش و قضاوت را بنیان سلطهی مطلق میداند؛ آگامبن با مفهوم «حیات برهنه» و «وضعیت استثناء» نشان میدهد چگونه بدنهای انسانی از حمایت قانون خارج و در وضعیت اردوگاهی گرفتار میشوند؛ فوکو با تحلیل رژیمهای زیستقدرت، نسبت دولت مدرن با مدیریت بقاء را روشن میسازد؛ و باتای با تأملات خود بر خشونت، مرگ و فراروی از مرزهای انسانبودگی، بُعد آیینی و قربانیساز گرسنگی را برملا میسازد.
تحلیل تطبیقی گرسنگی بهمثابه تکنولوژی سلطه در بطن مدرنیته پرسشی بنیادین را پیش مینهد: چگونه بدن گرسنه در اردوگاههای مرگ و در نوار غزه به شیء زیستپذیری بدل میشود که در عین زندهبودن، از سوژهگی تهی است؟ چه نسبتی میان گرسنگی و اردوگاه، میان حذف غذا و حذف امر سیاسی وجود دارد؟
اردوگاههای نازی و منطق گرسنگی: خوانشی از هانا آرنت
در ریشههای توتالیتاریسم، هانا آرنت بر آن است که یکی از وجوه تمایز رژیمهای توتالیتر، توانایی آنها در محو کامل سوژهگی سیاسی است؛ یعنی نابودی توان کنش، قضاوت و روایتپذیری. در این بستر، اردوگاههای مرگ نه تنها بهعنوان مکانهایی برای قتلعام، بلکه بهمثابه آزمایشگاههایی برای بازآفرینی مفهوم انسان در پرتو بیانسانی عمل میکردند. آرنت در فصل مربوط به «اردوگاههای کار اجباری» تأکید میکند که هدف نهایی این فضاها، تبدیل انسانها به موجوداتی است که صرفاً از حیات زیستی برخوردارند، بدون توانایی کنشگری، سخن گفتن یا حتی تجربهی رنج.
گرسنگی در این فرایند نقشی محوری ایفا میکند. حذف نظاممند غذا، تقسیم نابرابر کالری و استفاده از گرسنگی بهعنوان ابزار انضباطی و تنبیهی، منجر به فروکاست انسانها به بدنهای نحیف، ناتوان و مطیع میشود. آنچه در نگاه آرنت اهمیت دارد، این است که بدن گرسنه دیگر حامل سیاست نیست، بلکه صرفاً «شاهد فیزیولوژیک» مرگ تدریجی است. به بیان دیگر، گرسنگی در این اردوگاهها ابزاری برای زدودن توان کنش و تبدیل زندانیان به زندهگان مرده است.
از منظر آرنت، گرسنگی در اردوگاهها صرفاً یک وضعیت نیست، بلکه یک پروژهی سیاسی است: پروژهای برای انکار قابلیت گفتار، حذف مشارکت در عرصهی عمومی و در نهایت نابودی امکان تجربهی مشترک انسانی. به همین سبب، اردوگاه بهمثابه محل استقرار «انسانِ بیجهان» تعریف میشود — موجودی که در جهان حضور دارد اما هیچ رابطهای با آن برقرار نمیکند، زیرا زبان، تاریخ و بدن اجتماعیاش منهدم شده است.
این تحلیل آرنت ما را به این دریافت میرساند که در منطق توتالیتر، گرسنگی خود یک زبان است؛ زبانی که از طریق آن قدرت معنای زندگی را بازنویسی میکند، آن را به خاموشی میکشاند و سوژهی سیاسی را به کالبدی بیصدا و بیحق بدل میسازد.
نوار غزه: محاصرهی غذایی و منطق اردوگاه از منظر آگامبن
در سنجش معاصر سیاستهای محاصرهی غذایی، نوار غزه نمونهای بارز از بهرهبرداری از گرسنگی بهعنوان ابزار سلطه است. آگامبن در آثارش، به ویژه در تحلیل ساختار فضایی و سیاست استثناء، نشان میدهد چگونه ایجاد وضعیتهای «اردوگاهی» در دنیای مدرن به معنای جدا شدن بخشی از جامعه از حمایت قانونی و انسانی و باقی ماندن آنان بهعنوان «حیات برهنه» است؛ به عبارتی، این افراد از حقوق و حفاظتهای قانونی محروم شده و به وضعیتی از بیطرفی سیاسی کشیده میشوند.
در نوار غزه، سیاستهای نظاممند محدودسازی ورودی غذا و کالری نه تنها منجر به بروز بحران انسانی میشود، بلکه به صورت عمدی بخشی از جمعیت را در وضعیتی از بقا معلول یا همان «زندهگان مرده» قرار میدهد؛ وضعیتی که آگامبن آن را بازنمایی منطق اردوگاهی مدرن میداند.
از منظر آگامبن، گرسنگی در غزه ابزاری است برای:
تعلیق قانون و حقوق: در فضای محاصره، قوانین بشرمحور به طور کلی معلق میشوند. این وضعیت اجازه میدهد بدنهای فلسطینی، همانند پناهندگان در اردوگاهها، به عنوان موجوداتی تحت نظارت و کنترل بیسابقه تلقی شوند.
محو سوژهگی سیاسی: همانند آنچه در اردوگاههای نازی دیده میشود، محدودیت شدید غذایی موجب میشود که افراد دیگر به عنوان سوژههای سیاسی شناخته نشوند، بلکه صرفاً اجزای غیربازدار شرایط بقا باشند.
تولید «حیات برهنه»: آگامبن در تبیین مفهوم «حیات برهنه» تأکید میکند که اعمال محاصره و تضعیف دسترسی به منابع اساسی، انسان را از وضعیت مدنی و سیاسیاش جدا میکند و به موجودی زنده اما ناقص تبدیل میسازد.
در این بستر، نوار غزه نه تنها بهعنوان یک منطقه جغرافیایی بلکه بهمثابه «فضای اردوگاهی» مدرن است که در آن گرسنگی به صورت ساختارمند ابزاری برای بازتولید سلطه و انحصار قدرت شده است. سیاستهای غذایی در غزه، مانند اردوگاههای نازی، تکنولوژیهای انضباطی مدرناند که نه تنها ساختار فیزیکی بلکه ساختار اجتماعی و سیاسی بدنها را بازتعریف میکنند؛ بدنی که در آن مفهوم سوژهگی سیاسی به طور تدریجی منحل و جای خود را به وضعیت ابزاری «حیات برهنه» داده است.
گرسنگی در چارچوب زیستسیاست: تحلیل میشل فوکو
میشل فوکو با مفاهیم «زیستقدرت» و «حکمرانی بر زندگی» یکی از نظریهپردازان کلیدی در فهم مدرنترین تکنولوژیهای سلطه است. از نگاه فوکو، دولت مدرن دیگر صرفاً قدرت بر مرگ ندارد، بلکه توانایی کنترل و مدیریت دقیق بقاء و بدنهای جمعی را به دست آورده است؛ مدیریت «زیستی» که از طریق نهادهایی چون پزشکی، بهداشت عمومی و رژیمهای غذایی اعمال میشود.
گرسنگی بهمثابه تکنولوژی سلطه، در این چشمانداز، نه فقط محرومیت از تغذیه، بلکه ابزار مدیریت جمعیت، کاهش ظرفیت مقاومت و تنظیم نرخ بقاء است. اعمال محدودیتهای غذایی در اردوگاهها و نوار غزه نمونههای برجستهای از «زیستسیاست» هستند که بدنها را در چارچوبی انضباطی-کنترلی قرار میدهند.
به بیان دیگر، گرسنگی ساختاریافته بخشی از دستگاهی است که بقاء را اداره میکند، اما همزمان فرد را در وضعیتی شکننده و آسیبپذیر نگاه میدارد.
ژرژ باتای و خشونت قربانیساز گرسنگی
ژرژ باتای، فیلسوف فرانسوی، با تأملات خود دربارهی خشونت، مرگ و آیین قربانی، بُعدی متفاوت از تحلیل گرسنگی ارائه میدهد. از دیدگاه باتای، گرسنگی نه صرفاً محرومیت زیستی بلکه نوعی خشونت نمادین است که مرزهای انسانبودگی را به چالش میکشد و انسان را به تجربهی وضعیتهای فرا-انسانی یا فرا-مرزی میکشاند.
باتای گرسنگی را بهمثابه مواجههای با مرزهای ناتوانی و فقدان معنا میبیند؛ موقعیتی که انسان را به سوی فروپاشی ساختارهای عقلانی و بازگشت به خشونت خام هدایت میکند. این خشونت هم از جانب قدرت بر بدن تحمیل میشود و هم در تجربهی گرسنگی نهفته است؛ خشونتی که بدن گرسنه را از کارکردهای معمول بازمیدارد و به آن شکل خاصی از قربانیبودن میبخشد.
به این ترتیب، تحلیل باتای نشان میدهد که گرسنگی میتواند تجربهای آیینی و نمادین باشد که همزمان با خشونت سلطه، ظرفیت به چالش کشیدن آن را نیز دارد. این نقطهی آغاز ممکن برای فهم مقاومت و بازیابی سوژهگی در دل وضعیتهای بهظاهر «مرگآور» است.
گرسنگی بهمثابه تکنولوژی سلطه در اردوگاههای نازی و نوار غزه
تحلیلهای ارائهشده از آرنت، آگامبن، فوکو و باتای تصویری چندوجهی و پیچیده از گرسنگی بهمثابه تکنولوژی سلطه ترسیم میکند که هم در اردوگاههای نازی و هم در محاصرهی نوار غزه قابل مشاهده است. این دو بستر تاریخی، اگرچه تفاوتهای عینی و زمینهای فراوانی دارند، اما از نظر ساختاری و مفهومی از منطق مشترکی رنج میبرند: تبدیل بدن انسان به زیستِ برهنهای که از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم است و در وضعیت استثنایی قرار دارد.
هانا آرنت گرسنگی را ابزاری برای حذف سوژهگی سیاسی میداند؛ آگامبن آن را تکنولوژیای میبیند که بدن را در اردوگاه یا وضعیت استثنایی محبوس و بیحق میکند؛ فوکو به حکمرانی بر بدن از طریق مدیریت بقاء اشاره میکند و باتای به خشونت نمادین و قربانیسازی بدن گرسنه میپردازد.
گرسنگی به این ترتیب، نه صرفاً فقدان غذا بلکه زبان قدرت، عرصهی نبرد زیستی و سیاسی و میدان تجربهی شکنجه و مقاومت است. تفاوت عمده در شدت و نحوهی اعمال آن است: در اردوگاههای نازی، گرسنگی پیشدرآمد مستقیم قتل بود؛ در غزه، گرسنگی استمرار مرگ تدریجی است که در بستر سیاست محاصره و انزوا رخ میدهد.
گرسنگی بهمثابه تکنولوژی سلطه، میراثی دردناک و زنده از مدرنیته است؛ تکنولوژیای که همچنان در سیاستهای معاصر به کار گرفته میشود تا از طریق کنترل بدنها، سلب سوژهگی کند و مرگ را به شکلی نرم و تدریجی به اجرا گذارد.
تیرماه ۱۴۰۴