چرا فرهنگ چپ مجوزپذیر نیست

کارکرد ایدئولوژیک «انتشار رسمی» در جمهوری اسلامی

در ایران معاصر هر اثر ادبی و هنری که بخواهد به صورت رسمی منتشر شود باید از دروازه‌ی بوروکراتیک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بگذرد. مهر تایید این وزارتخانه -«مجوز انتشار»- نه یک تشریفات اداری بلکه آیینی ایدئولوژیک است. این مهر اعلام می‌کند که اثر از بدعت، اعتراض و ابهام پاک‌سازی شده است. این «پاک‌سازی» مرگ فرهنگ است. انتشار از مسیر وزارت ارشاد به معنای پذیرش این اصل است که ادبیات و هنر نه از آن رهایی، بلکه از آن فرمان‌بری است. انتشار آثار فرهنگی تحت نظارت دولت در جمهوری اسلامی در تعارض مستقیم با آرمان‌های چپ‌گرایانه‌ی خودآیینی، نقد و حقیقت تاریخی قرار دارد.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به‌مثابه دستگاه ایدئولوژیک دولت

مفهوم «دستگاه ایدئولوژیک دولت» در اندیشه‌ی لویی آلتوسر کلید فهم نقش وزارت ارشاد اسلامی است. فرهنگ، آموزش و دین بیرون از قلمرو قدرت عمل نمی‌کنند؛ آن‌ها ابزارهای نرم آن هستند. در ایران وزارت ارشاد نهاد خنثی نیست بلکه دستگاهی برای بازتولید ایدئولوژی است. این نهاد رضایت عمومی نسبت به الهیات سیاسی دولت را از طریق کنترل جریان معنا تولید می‌کند. هر متنی که از فیلتر سانسور می‌گذرد در واقع با حذف‌ها بازنویسی می‌شود و هر واژه‌ی حذف‌شده یادبودی است از مرزهای اندیشه.آلتوسر نشان می‌دهد که ایدئولوژی افراد را «تفهیم» می‌کند؛ یعنی سوژه‌ها را درون جایگاه‌هایی می‌نشاند که از پیش برای اطاعت از نظم قدرت تعریف شده‌اند. نویسنده‌ای که روند مجوز را می‌پذیرد در واقع در فرآیند تفهیم خود شریک می‌شود. آنچه به ظاهر «اجازه‌ی انتشار» است در حقیقت درونی‌سازی نظارت است. نویسنده هم‌زمان ناظر و منظور سانسور می‌شود. او در مقام سوژه‌ای مشروعیت‌یافته دقیقاً همان چیزی را بازتولید می‌کند که می‌کوشد از آن بگریزد. بدین‌سان توان بالقوه‌ی رهایی‌بخش زبان در قالبی بوروکراتیک مهار می‌شود که فرمان‌بری را پیش‌شرط بیان می‌سازد.

سانسور به‌مثابه خشونت طبقاتی و ایدئولوژیک

سانسور در ایران صرفا مسئله‌ای دینی نیست بلکه شکلی از خشونت طبقاتی است. این سازوکار سلسله‌مراتبی را حفظ می‌کند میان آنان که حقیقت را تعریف می‌کنند و آنان که تنها مجاز به تکرار آن‌ هستند. سیاست فرهنگی وزارت ارشاد فرهنگ را در جایگاه ابزاری برای انضباط اخلاقی و ایدئولوژیک می‌نشاند. ممنوعیت بحث درباره‌ی مبارزه‌ی طبقاتی، بی‌خدایی، رهایی زنان یا خودآیینی جنسی تصادفی نیست. این ممنوعیت نظم اقتصادی و پدرسالارانه‌ای را محافظت می‌کند که زیرساخت جمهوری اسلامی است.از منظر مارکسیستی چنین سانسوری فرهنگ را به کالای رضایت بدل می‌کند. ارزش نویسنده یا مترجم یا هنرمند به‌طور کلی نه در رادیکالیسم اندیشه بلکه در توانایی هم‌سویی با گفتمان رسمی تعیین می‌شود. این وضعیت همان بیگانگی‌ای را بازتولید می‌کند که مارکس در کار مزدی توصیف می‌کرد: جدایی تولیدکننده از معنای تولید خویش. تولید فرهنگی به کار مزدی نمادین تبدیل می‌شود و آفرینش به بازتولید ایدئولوژی.

اقتصاد همدستی

نظریه‌ی «سرمایه‌ی فرهنگی» پیر بوردیو بعد دیگری از مسئله را روشن می‌کند. وزارت ارشاد انحصار مشروعیت نمادین را در دست دارد. انتشار با مجوز آن به معنای دیده‌شدن در اقتصاد رسمی فرهنگ است. اما این دیده‌شدن با بهای خودآیینی خریداری می‌شود. نویسنده، مترجم و هنرمند  به شرکت‌کننده‌ی مجاز در بازار ایدئولوژیک بدل می‌گردد. حتی مخالفت وقتی مجاز شود در قالبی تزئینی و بی‌خطر عرضه می‌شود و نشانه‌ای است از «تساهل فرهنگی» نظام.این تبدیل هنر به تزئین همان چیزی است که تئودور آدورنو «فرهنگ مدیریت‌شده» (Verwaltete Kultur) می‌نامید. هنر قدرت منفی خود- توانایی مواجهه و نفی واقعیت- را از دست می‌دهد و به ژستی آشتی‌جویانه بدل می‌شود. انقلابی به کارمند فرهنگی و هنر و ادبیات به تبلیغ مدارا تبدیل می‌گردد. نظام از این طریق نقد را نه فقط با سرکوب بلکه با جذب خنثی می‌کند. یعنی «آشتی اجباری» میان قدرت و مقاومت.

پروژه‌ی تاریخی هژمونی فرهنگی

از ۱۳۵۷ تاکنون، جمهوری اسلامی پروژه‌ای مستمر را دنبال کرده است: ساختن «فرهنگ اسلامی» از راه پاک‌سازی حافظه‌ی جنبش‌های انقلابی، فمینیستی و سکولار. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محور این بازنویسی تاریخی است. آرشیوها را تنظیم می‌کند، جوایز ادبی را سامان می‌دهد و حافظه‌ی عمومی را شکل می‌دهد. میدان فرهنگی دولت نظامی بسته است که حتی مدرنیسم زیبایی‌شناختی باید در قالب‌های «معنوی» یا «اخلاقی» رام شود.نویسنده‌ی چپ‌گرا با انتشار در این نظام در خطر آن است که به‌جای سوژه‌ی مقاومت به ابژه‌ی تاریخ‌نگاری دشمن بدل شود - نمونه‌ای از «تکثر فرهنگی» و نه عامل تغییر. از منظر گرامشی این همان سازوکار انقلاب منفعل است که قدرت مسلط از طریق جذب قطعاتی از اپوزیسیون انرژی آن را خنثی می‌سازد.

به سوی فرهنگی ضد‌هژمونیک

رد مجوز وزارت ارشاد اسلامی نه ژستی رمانتیک، بلکه اقدامی راهبردی برای وضوح سیاسی است. چپ باید ابزار تولید فرهنگی را بازپس گیرد: نشر زیرزمینی، سامیزدات دیجیتال، همکاری‌های فرامرزی و آرشیوهای جمعی. این نوع تفکر نه در پی انتشار به هر قیمت بلکه در پی یادگیری نافرمانی است. هنر و ادبیات انقلابی باید بیرون از مدار اجازه وجود داشته باشد زیرا حقیقت آن دقیقا در نامشروع بودنش نهفته است.فرهنگ و هنر در معنای چپ‌گرایانه‌اش بازتاب جامعه نیست بلکه وقفه‌ای در آن است. فرهنگ از جایی آغاز می‌شود که مجوز پایان می‌گیرد. نوشتن و آفرینش هنری خود به کنشی از امتناع تبدیل می‌شود. امتناع از واگذاری تعریف خیال، حافظه و میل به دولت.
انتشار از مسیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به معنای پذیرش منطق سلطه در صمیمی‌ترین شکل آن است: کنترل زبان و عقل. هنرمند و نویسنده‌ چپ‌گرا نمی‌تواند مشروعیت خود را از قدرتی بگیرد که هدف فرهنگ او برانداختن آن است. هنر و ادبیات انقلابی باید بی‌مجوز بماند زیرا هدفش نمایش آزادی نیست بلکه زیستن آزادی است.در جامعه‌ای بناشده بر نظارت رادیکال‌ترین کنش سخن گفتن بی‌اجازه است.


مهرداد خامنه‌ای

۲۱ اکتبر ۲۰۲۵

I BUILT MY SITE FOR FREE USING