
آموزش از پایین در زمانهی سرکوب
پائولو فریره در پداگوژی ستمدیدگان آموزش را «عمل آزادی» میخواند. یعنی فرایندی که در آن معلم و شاگرد در گفتوگویی افقی و برابر جهان خود را بازمینامند و دگرگون میسازند. گرامشی نیز آموزش را میدان اصلی نبرد هژمونیک میدانست. جایی که ایدئولوژی مسلط بازتولید میشود اما همزمان «روشنفکران ارگانیک» از دل طبقات فرودست سربرمیآورند.اگر دانش ابزار سلطه است پس مقاومت نیز از دل دانایی برمیخیزد. بدینسان حلقهی مطالعاتی به میدان کنش انتقادی بدل میشود. شکل زیستن دیگر در برابر انضباط و مراقبت دولت.
در ایران، جایی که دانشگاهها بهشدت تحت کنترلاند و بسیاری از استادان و محققان منتقد اخراج یا بازداشت شدهاند، آموزش زیرزمینی به ضرورتی تاریخی تبدیل شده است. از سالهای پیش تا امروز شبکههای متعددی از حلقههای مطالعاتی شکل گرفتهاند که حول متفکرانی چون مارکس، فوکو، آرنت، دلوز و بنیامین به گفتوگو و خوانش جمعی میپردازند.
در این فضاها ترجمه به عمل سیاسی بدل میشود. ترجمهی نظریههای ممنوع یا کمیاب راهی برای دسترسی جمعی به مفاهیمی است که نظام رسمی از آنها هراس دارد. این حلقهها اغلب فاقد سلسلهمراتباند. هیچ «استاد» و «شاگردی» در کار نیست بلکه جمعی از خوانندگان و اندیشندگان برابر دانایی را میان خود تقسیم میکنند.در سالهای اخیر حلقههای فمینیستی نقشی تعیینکننده در این روند داشتهاند. زنان جوان و کنشگران بر پایهی آثاری از سیمون دوبووار، جودیت باتلر، بلا هوکس و دیگر نظریهپردازان مفاهیم جنسیت، بدن و قدرت را در بستر ایرانی بازخوانی میکنند. آنان نهتنها اندیشهی فمینیستی را میآموزند بلکه آن را زیست میکنند. از طریق شبکههایی از دوستی، مراقبت و همبستگی.
پدیدهی پداگوژی جمعی به ایران محدود نیست. در مصر پس از انقلاب ۲۰۱۱ گروههای مستقل در قاهره و اسکندریه از جمله در گالریها و کانونهای فرهنگی به برگزاری نشستهای مطالعاتی و ترجمهی نظریههای انتقادی پرداختند. در لبنان حلقههای مارکسیستی و پسااستعماری پیرامون مجلاتی چون کلامون یا الصفیر شکل گرفتهاند. در فلسطین آموزش زیرزمینی معنایی عینیتر دارد. در سایهی اشغال، خود عمل آموزش نوعی مقاومت است.
در همهی این نمونهها آموزش جمعی به پناهگاهی برای تفکر بدل میشود. شکلی از بازسازی عقل انتقادی در دل فروبستگی سیاسی. تفاوتی ندارد که این حلقهها مارکسیستی باشند یا فمینیستی یا دکارتی. آنچه میانشان مشترک است باور به دانش بهمثابهی عمل رهایی است.
در قلب این شبکهها ترجمه جایگاهی بنیادین دارد. ترجمه صرفاً جابهجایی زبان نیست بلکه انتقال امکان است. امکانی برای اندیشیدن در جهانی که به زبان رسمی قدرت محدود شده است. مترجمان مستقل در ایران، مصر و لبنان اغلب بدون حمایت نهادی کار میکنند و با انتشار نسخههای دیجیتال مفاهیم نظری را در دسترس مخاطبان تازه قرار میدهند.
این عمل ترجمه بازتابی از آن چیزی است که والتر بنیامین «زندگی دوبارهی متن» مینامد. تداوم معنا در بسترهای تازه. در پداگوژی زیرزمینی ایران ترجمه در واقع بازآفرینی اندیشه در زبان بحران است. تبدیل نظریه به ابزاری برای فهم و مقاومت.
در میان گونههای گوناگون آموزش جمعی، حلقههای فمینیستی جایگاه ویژهای دارند. این جمعها اغلب نه در دانشگاه بلکه در خانهها، کارگاههای هنری و فضای مجازی شکل میگیرند. آموزش برای آنان تنها انتقال دانش نیست بلکه تمرینی است برای خودبیانگری، مراقبت و زیستن جمعی. آنان آنچه بلا هوکس «آموزش برای عبور از مرزها» مینامد را بهطور واقعی زندگی میکنند.به همین ترتیب جمعهای کوچک کوییر در برخی شهرهای منطقه اگرچه در سکوت و خطر تجربههای مشابهی را میسازند. یادگیری بهمثابهی بقا و اندیشیدن بهمثابهی زیستن در مرزهای امکان.
پداگوژی جمعی در ایران و خاورمیانه را باید یکی از مهمترین و درعینحال پنهانترین اشکال مقاومت فرهنگی در قرن بیستویکم دانست. این جمعها مفهوم «دانش» را از انحصار دانشگاه و دولت بیرون میکشند و دوباره آن را در دست مردم میگذارند.آنان مصداق همان چیزیاند که فریره «آموزش از پایین» مینامید. دانشی که نه برای قدرت بلکه علیه آن شکل میگیرد. در این معنا هر حلقهی مطالعاتی، هر جمع ترجمه و هر گفتوگوی آزاد در زیرزمین یا فضای مجازی خود نوعی عمل سیاسی است. بازسازی آرام اما ژرف نهاد دانایی در دل تاریکی.این شبکههای کوچک و پراکنده اگرچه شکنندهاند اما در مجموع شالودهی دانشگاهی دیگر را میسازند. دانشگاهی بیدیوار، بیسلسلهمراتب و بیمجوز. دانشگاهی که هنوز به رهایی ایمان دارد.
مهرداد خامنهای
۴ نوامبر ۲۰۲۵