«قصیده برای انسان ماه بهمن» احمد شاملو شعری در گسترهی فلسفهی تاریخ و اومانیسم
مهرداد خامنهای
شعر بلند «قصیده برای انسان ماه بهمن» نوشتهی احمد شاملو، یکی از والاترین نمونههای شعر سیاسی و اومانیستی در ادبیات معاصر ایران است. این شعر، ضمن ستایش انسان ایستاده در برابر مرگ، شکنجه، و سرکوب، منظری فلسفی به تاریخ و مبارزه عرضه میکند که با مفاهیم بنیادین در فلسفهی تاریخ، اومانیسم رهاییبخش، مقاومت اگزیستانسیالیستی، و حقیقت انقلابی همپوشانی دارد.شاملو با شعری میآغازد که در آن، عظمتِ خاموش و مرگناپذیری، از قدرتهای پوشالی و خشن بالاتر میایستد:تو نمیدانی غریوِ یک عظمت / وقتی که در شکنجهی یک شکست نمینالد / چه کوهیست!اینجا نگاه شاعر به تاریخ، نه از منظر فاتحان و شاهان، بلکه از دید قربانیان، مقاومتکنندگان و مغلوبانِ نظام سلطه است. این دیدگاه به فلسفهی تاریخ والتر بنیامین نزدیک است؛ جایی که بنیامین در تزهای فلسفهی تاریخ، تاریخ رسمی را «مدفن خاموش فاتحان» مینامد و خواهان بازنویسی تاریخ از چشمانداز سرکوبشدگان میشود.شاملو نیز روایت خود از تاریخ را نه در قالب قهرمانسازیِ ایدئولوژیک، بلکه در درون خون و رنج انسانهای عادی بیان میکند:انسان انسان انسان... / که میدود چون خون، شتابان / در رگِ تاریخ...تاریخ، در این شعر، نه خطی و پیشرونده بلکه توفانی، پرچالش، و خونین است؛ تاریخ عرصهی کشمکش میان انسان و سلطه است.شاملو یکی از مدافعان سرسخت اومانیسم مدرن است، نوعی اومانیسم انقلابی و جمعگرا. در این شعر، «انسان» قافیهی شعر، واحد بنیادین حماسه، و معیار ارزشهاست:با قافیهی خون / با کلمهی انسان / با مارش فردا...در جهان شاملو، شعر با انسان یکیست، و زندگی با شعر آمیخته است. این وحدت شعر و زندگی – هنر و سیاست – نوعی از اومانیسم رهاییبخش را پیش میکشد که در آن، انسان نه موضوع انفعال، بلکه کنشگر تاریخ است. انسانِ ماهِ بهمن، انسانی است که با مرگ خود تاریخ را خلق میکند و با خون خود، شعرِ زندگی را میسراید.در لحنی اگزیستانسیالیستی، شاملو مرگ را نه شکست، بلکه بُعدی از پیروزی میخواند:تو نمیدانی مردن / وقتی که انسان مرگ را شکست داده است / چه زندگیست!همانگونه که سارتر یا کامو بر امکان مقاومت در دلِ بیمعنایی تأکید میکردند، شاملو نیز مرگ را صرفاً زیستی بیمعنا نمیبیند، بلکه آن را تبدیل به ابزار انتخاب و معنا میکند. مرگِ ارانی، لورکا، و دیگران، مرگ در انفعال نیست، بلکه حماسهایست در برابر قدرت، که از دل آن، نوعی رهایی میجوشد.از منظر فلسفهی معاصر، میتوان نگاه شاملو را با تئوری «رویداد» نزد آلن بدیو نیز مقایسه کرد. انسانِ ماه بهمن، سوژهی وفادار به رویدادی تاریخیست: حقیقتی که قدرتهای سلطنتی و تمامیتطلب در پی دفن کردن آناند، اما باز از میان خون و خاکستر برمیخیزد:و هنگامی که پنداشتی گوشت زندگیاش را / از استخوانهای پیکرش جدا کردهای / چگونه او طبل سرخ زندگیاش را به نوا درآورد...شاملو بهروشنی از «حقیقت» سخن میگوید؛ اما نه حقیقت متافیزیکی، بلکه حقیقتی تاریخی و زنده – حقیقت مقاومت، حقیقت انسان، و حقیقت فردا.در این شعر، سلطنت و دیکتاتوری نه صرفاً ساختاری سیاسی، بلکه نظامی ایدئولوژیکاند که در سطح بدن، زبان، تغذیه، پوشاک و ساختار خانواده عمل میکنند. تصویر «سگ انوالید با استخوان ننگ در دهان»، نمونهای از این نقد جسمانی-ایدئولوژیک است:و دور از کاروانِ بیانتهای این همه لفظ، این همه زیست، / سگِ انوالیدِ تو میمیرد / با استخوانِ ننگِ تو در دهانش.اینجا، نقد سلطنت از یک مواجهه صرفاً تاریخی فراتر میرود و به لایههای عمیقتری از هویت و سوژگی وارد میشود. سوژهی سلطنتی، دیگر انسان نیست، بلکه سگ یا جسدی ایدئولوژیک است. این نگاه، به نقد آلتوسر از ایدئولوژی نزدیک است، جایی که ایدئولوژی، فرد را بهعنوان سوژه درونیسازی میکند.شعر «قصیدهای برای انسان ماه بهمن» علاوه بر عمق فلسفی و سیاسی، دارای ساختار زیباییشناختی منحصر بهفردی است که بیانگر ترکیب پیچیدهای از فرم و محتواست. این زیباییشناسی، هم در سطح زبان و موسیقی کلام، و هم در ساختار معنایی و تصویرسازیهای شاعرانه نمود دارد.یکی از برجستهترین ویژگیهای زیباییشناختی این شعر، استفادهی استادانه از موسیقی درونی کلام است. شاملو با بهکارگیری واژگان پرانرژی، تکرارهای موزون و ضرباهنگ تند، حال و هوایی از شتاب، هیجان و تحرک ایجاد میکند:انسان انسان انسان.../با قافیهی خون...تکرار لفظ «انسان» نه تنها بار معنایی و عاطفی میافزاید، بلکه مانند طبل یا ضربهای پرطنین در متن میکوبد و حس فراخوانی و تجمع را منتقل میکند. قافیهی «خون» به عنوان قافیه اصلی، ترکیبی از زیبایی و خشونت را به وجود میآورد که در تمام شعر جاری است.
این تلفیق ریتم و قافیه، یادآور سنت کهن شعر حماسی و قصیدهسرایی است، اما در قالبی مدرن و متحرک که همگام با فضای انقلابی شعر است.شعر به صورت ترکیبی از مصرعهای کوتاه و بلند، جملات خبری و پرسشی، و بخشهای ناپیوسته نوشته شده است. این ساختار آزاد، نمایانگر آشوب درونی و بیرونی انسان در مواجهه با ظلم و مرگ است. گسستهای آگاهانه میان بخشها و جملات، مانع از یکنواختی میشود و توجه خواننده را به هر عبارت جلب میکند.مثلاً در:تو نمیدانی غریو یک عظمت/وقتی که در شکنجهی یک شکست نمینالد/چه کوهیست!فاصلهها و مکثها، مانند پالسهای هیجانی، تأکیدی بر عظمت انسانی و غیرقابل شکست بودن آن دارد.شاملو در سراسر شعر از تصاویر قدرتمند و نمادین بهره میگیرد که هم بیانگر واقعیتهای تلخاند و هم جنبههای شاعرانه و نمادین. مثال شاخص آن:سگِ انوالیدِ تو میمیرد/با استخوانِ ننگِ تو در دهانش.سگ، استعارهای از بزدلی و سلطهگری است که «استخوان ننگ» نماد بار شرم و پستیایست که نظام دیکتاتوری به دوش میکشد. این تصویر، با ترکیب خشونت و تحقیر، در ذهن خواننده تصویری زنده و تلخ خلق میکند.تصاویر «طبل سرخ زندگی»، «مارش فردا»، و «قافیهی خون» نیز علاوه بر نمادین بودن، حس پویایی، حماسه و حرکت را منتقل میکنند.شعر با استفاده از واژگان و ساختارهای نمادین، فضایی اسطورهای میسازد که فراتر از یک رویداد تاریخی خاص است. «انسان ماه بهمن» به جای یک فرد خاص، نمایندهی نوع انسانی مقاوم در برابر ستم است که در زمان و مکانهای گوناگون تکرار میشود.این زبان نمادین باعث میشود شعر به سطحی فرازمانی و کلیتر دست یابد و خواننده را به تأمل در ابعاد انسانی و تاریخی دعوت کند.در تمام شعر، تعلیقی میان زیبایی و خشونت برقرار است. در حالی که زبان و تصاویر شاعرانه بسیار زیبا و پرکششاند، مضمون اصلی دربارهی شکنجه، مرگ و سرکوب است. این تناقض، هم شاعرانه است و هم بازتابی از وضعیت انسانی در جهان واقع.مثلاً «قافیهی خون» ترکیبی از زیبایی (قافیه و شعر) و خشونت (خون و مرگ) است. این تعلیق زیبایی و خشونت، شعر را به سطحی پیچیدهتر از بیان ساده میرساند و به آن عمق معنایی میبخشد.زیباییشناسی «قصیدهای برای انسان ماه بهمن» را میتوان در تلفیق موزون زبان، ساختار آزاد و پویا، تصویرسازیهای قدرتمند نمادین، و تعلیق زیبا و خشونتآمیز آن جستوجو کرد. این زیباییشناسی، پیام سیاسی و فلسفی شعر را تقویت میکند و آن را به اثری تبدیل میکند که هم شورانگیز است و هم تأملبرانگیز.«قصیدهای برای انسان ماه بهمن» فراتر از یک شعر انقلابی یا سیاسی، سرود اومانیسمیست که در دل تاریخ، مبارزه، و خون جاریست. شعر شاملو بازنمایی مقاومت انسانهاییست که با مرگ خود، تاریخ را بازمینویسند و انسان را از دل قافیهی خون، به پیش میرانند. این شعر متعلق به هر زمان و مکانیست که انسان در آن، در برابر سلطه، ایستاده است.شعر شاملو، تاریخی میسازد که با «کلمهی انسان» آغاز میشود و با آن ادامه مییابد.
۲ مرداد ۱۴۰۴