
بازداشت اخیر گروهی از پژوهشگران و مترجمان چپگرا در ایران از جمله پرویز صداقت، محمد مالجو، رسول قنبری، مهسا اسدالهنژاد و شیرین کریمی بار دیگر مسئلهی قدیمی نسبت میان دولت و اندیشهی انتقادی را در ایران زنده کرده است. این بازداشتها که بدون توضیح رسمی از سوی نهادهای امنیتی صورت گرفته نه تنها حملهای به آزادی بیان است بلکه نشانهای از هراس ساختار قدرت از بازتولید اندیشهای است که در سطح نظری و عملی بنیادهای اقتصادی و سیاسی حاکم را به پرسش میکشد.
طی دو دههی گذشته در شرایطی که فضای سیاسی ایران بهشدت بسته و رسانههای رسمی در انحصار گفتمانهای محافظهکار و تکنوکراتیک قرار گرفتهاند روشنفکران چپگرا کوشیدهاند تا نوعی نقد رادیکال از ساختار سرمایهداری دولتی و نولیبرالیسم اقتدارگرا در ایران ارائه دهند.
پژوهشگرانی مانند پرویز صداقت و محمد مالجو در پیوند با سنت نقد اقتصاد سیاسی کوشیدهاند ساختارهای نابرابری، خصوصیسازیهای رانتی و تخریب نهادهای کارگری را از منظر تاریخی و نظری تحلیل کنند.
چنین فعالیتهایی اگرچه در ظاهر آکادمیکاند اما در واقع تهدیدی برای نظم موجود به شمار میآیند. زیرا با افشا کردن رابطهی میان قدرت، سرمایه و دولت امکانی برای شکلگیری آگاهی طبقاتی و نقد ساختارهای انباشت فراهم میکنند.
دستگیری اندیشمندان چپگرا در ایران پدیدهای تازه نیست بلکه ادامهی تاریخی طولانی از حذف سازمانیافتهی نیروهای منتقد است. از اعدام و شکنجهی فعالان مارکسیست در دههی شصت تا ممنوعالقلمی و سانسور نظریهپردازان اجتماعی در دهههای بعد دولت همواره کوشیده است تا چپ را به عنوان “دیگری خطرناک” بازنمایی کند.
اما در سالهای اخیر این سرکوب شکلی تازه یافته است. دیگر صرفاً با احزاب سیاسی یا جنبشهای خیابانی روبهرو نیستیم بلکه خود پژوهش، ترجمه و نقد نظری نیز به عنوان تهدید امنیتی تلقی میشود. در واقع در شرایطی که حاکمیت با بحران اقتصادی و نارضایتی گسترده مواجه است هر نوع تحلیل انتقادی از مناسبات قدرت و سرمایه میتواند به “دانشی خطرناک” تلقی شود. دانشی که امکان برهمزدن رژیم را در خود دارد.
در ایران امروز دولت نه قادر به بازتولید مشروعیت اقتصادی است (زیرا نابرابری و فقر به بالاترین سطح تاریخی رسیده) و نه میتواند هژمونی فرهنگی مؤثری بسازد (زیرا دانشگاهها و رسانهها از معنا تهی شدهاند). در چنین وضعیتی بازداشت روشنفکران چپ را باید تلاشی برای پر کردن خلأ هژمونیک از طریق قهر دانست.
این بازداشتها در واقع نشان میدهد که دولت دیگر در برابر اندیشهی انتقادی تاب مقاومت ندارد و هر شکلی از تفکر مستقل را بالقوه شورشی و برانداز تلقی میکند.
پژوهشگران بازداشتشده هر یک در عرصهی خاصی از بازتولید اندیشهی انتقادی فعال بودند: ترجمهی نظریههای اجتماعی، نقد ساختار سرمایهداری ایران، بازخوانی تاریخ دولت پس از انقلاب و واکاوی مناسبات جنسیت و قدرت.
بهویژه تدریس و ترویج اندیشه چپ در سالهای اخیر به صورت شکل تازهای از مقاومت نمادین درآمده است. شکلی از «پداگوژی زیرزمینی» که در غیاب نهادهای آموزشی آزاد در سایتها، حلقههای مطالعاتی و گروههای مجازی بازتولید میشود. این فضاها جایگزینی برای نهاد دانشگاه شدهاند و به همین دلیل است که دولت با بازداشت محققان در واقع بهدنبال انهدام خود شبکههای دانایی و همبستگی است.
بازداشت روشنفکران چپ را نمیتوان صرفاً در چارچوب سرکوب سیاسی تحلیل کرد؛ این رخداد نشانهای از شکست ساختار ایدئولوژیک حاکم است. سرکوب اندیشه همیشه نشانهی ضعف قدرت است و نه اقتدار آن.
در شرایطی که جامعهی ایران با بحرانهای عمیق اقتصادی، فروپاشی نهادهای رفاهی و بیاعتمادی گسترده روبهروست صدای روشنفکران چپ تنها صدای بازماندهی تحلیل ریشهای است. خاموش کردن این صداها اگرچه ممکن است بهطور موقت فضای ترس و سکوت بیافریند اما در بلندمدت تنها بر ضرورت بازگشت اندیشهی انتقادی خواهد افزود.
مهرداد خامنهای
۱۲ آبان ۱۴۰۴