رسانه خود پیام است

«رسانه خود پیام است» - مارشال مک‌لوهان
خاستگاه‌های اندیشه‌ی رسانه‌های نو 

تاریخ نظریه‌ی رسانه‌های نو نه با اختراع رایانه بلکه با پرسش از معنای انسان بودن در جهانی فناورانه آغاز می‌شود. پیش از آن‌که شبکه‌های اجتماعی، سرمایه‌داری داده یا هوش مصنوعی بر زندگی روزمره چیره شوند اندیشمندانی چون مارشال مک‌لوهان، فریدریش کیتلر و ژان بودریار کوشیدند دریابند که رسانه چگونه تجربه، ارتباط و حقیقت را بازتعریف می‌کند. آثار آنان که در بسترهای فکری و سیاسی متفاوتی نوشته شده‌اند در یک باور بنیادین مشترک‌اند: رسانه ابزاری خنثی نیست، بلکه نیرویی فعال است که شرایط اندیشه و هستی اجتماعی را شکل می‌دهد.


مک‌لوهان و انقلاب حسی 

مارشال مک‌لوهان در کتاب درک رسانه‌ها: گسترش‌های انسان

 (Understanding Media: The Extensions of Man) 

از سال ۱۹۶۴ اندیشه‌ای انقلابی را مطرح کرد که هنوز در قلب مطالعات رسانه حضور دارد: «رسانه خود پیام است.» با این جمله، او فرض دیرینه‌ی بی‌طرفی رسانه را به چالش کشید و نشان داد که هر رسانه از چاپ و تلویزیون تا رایانه مقیاس و ساختار رابطه‌ی انسانی را دگرگون می‌کند. خواندن کتاب، تماشای تلویزیون یا تعامل آنلاین کنش‌هایی معادل نیستند بلکه هر یک گونه‌ای خاص از ادراک و شکل متفاوتی از آگاهی جمعی را پدید می‌آورد.از نظر مک‌لوهان فناوری بدن انسان را به بیرون می‌گستراند: چرخ امتداد پا، تلفن امتداد صدا و رایانه امتداد مغز است. پیامد این امتدادها صرفاً کارکردی نیست بلکه تمدنی است. هر رسانه شیوه‌ی حس‌کردن، اندیشیدن و رابطه‌ی انسان‌ها با یکدیگر را بازسازی می‌کند. مفهوم مشهور او «دهکده‌ی جهانی» جهانی را پیش‌بینی می‌کرد که با رسانه‌های الکترونیکی به‌هم متصل شده است. تصویری که امروزه به روشنی وعده‌ی آرمان‌شهری و اضطراب اجتماعی عصر اینترنت را توامان منعکس می‌کند. با این حال انسان‌گرایی مک‌لوهان هشداری در خود دارد: هر امتداد نوعی قطع عضو نیز هست. هرچه بیشتر خود را از طریق فناوری بگسترانیم بیشتر در معرض جذب و تنظیم توسط آن قرار می‌گیریم.


کیتلر و مادیت رسانه

دو دهه بعد فریدریش کیتلر خوش‌بینی انسان‌گرایانه‌ی مک‌لوهان را فرو ریخت. او در کتاب «گرامافون، فیلم، ماشین تحریر» (Gramophone, Film, Typewriter)  از سال ۱۹۸۶ تز رادیکال‌تری را پیش نهاد: رسانه‌ها صرفاً حواس انسان را امتداد نمی‌دهند بلکه آن‌ها را تعریف و محدود می‌کنند. به تعبیر او «رسانه‌ها وضعیت ما را تعیین می‌کنند.» از نگاه کیتلر آنچه ما «گفتمان» یا «فرهنگ» می‌نامیم، از دستگاه‌های فنی‌ جدایی‌ناپذیر است که داده‌ها را ضبط، ذخیره و پردازش می‌کنند. زبان، حافظه و حتی اندیشه بر شانه‌های ماشین‌هایی استوارند که امکان آن‌ها را فراهم می‌سازند.اگر مک‌لوهان رسانه را اندامی مصنوعی برای انسان می‌دانست کیتلر آن را موجودی خودمختار تلقی می‌کرد. انسان دیگر ارباب فناوری نیست بلکه محصول فرعی عملکرد آن است. ماشین تحریر نوشتن را از بدن نویسنده جدا می‌کند، گرامافون صدا را بدون فهم ضبط می‌کند و دوربین فیلم‌برداری ادراک را خودکار می‌سازد. هر دستگاه نظامی تازه از تجربه می‌آفریند که نسبت انسان و ماشین را از نو تنظیم می‌کند. از این‌رو ماتریالیسم رسانه‌ای کیتلر پیش‌درآمدی بر مباحث معاصر درباره‌ی هوش مصنوعی و فرهنگ الگوریتمی است. اگر تفکر خود بدل به فرایندی ماشینی شده باشد چه؟


بودریار و ناپدید شدن امر واقعی

در حالی که کیتلر از خودمختاری فنی رسانه سخن می‌گفت ژان بودریار بر بعد نمادین و افراطی آن تمرکز کرد. در کتاب «وانموده‌ها و شبیه‌سازی» (Simulacra and Simulation) از سال ۱۹۸۱ او استدلال می‌کند که در جهانی اشباع‌شده از تصاویر رسانه‌ای تمایز میان بازنمایی و واقعیت فرو می‌پاشد. نشانه‌ها دیگر به پدیده‌ها ارجاع نمی‌دهند بلکه تنها به نشانه‌های دیگر اشاره می‌کنند. حاصل این وضعیت پدید آمدن فراواقعیت است. جهانی از شبیه‌سازی‌های بی‌پایان که در آن مرز میان حقیقت و توهم از میان رفته است.تحلیل بودریار به‌شکلی پیش‌گویانه وضعیت فرهنگ دیجیتال معاصر را توصیف می‌کند: هویت‌های مجازی، اخبار جعلی، حباب‌های الگوریتمی و نمایش‌هایی که جای حضور را می‌گیرند. در جهان فراواقعی تصویر دیگر بازتاب واقعیت نیست بلکه خود واقعیت را تولید می‌کند. امر سیاسی به امری زیبایی‌شناختی و امر اجتماعی به نوعی اجرا و نمایش بدل می‌شود. بودریار نه از کنترل بلکه از ناپدید شدن معنا در فراوانی اطلاعات سخن می‌گوید.


از انسان تا پساانسان

با وجود تفاوت‌های‌شان مک‌لوهان، کیتلر و بودریار قوس تاریخی مشترکی را ترسیم می‌کنند: از امتداد انسان تا افول او. در اندیشه‌ی مک‌لوهان فناوری ظرفیت‌های انسانی را گسترش می‌دهد در کیتلر آن را جایگزین می‌کند و در بودریار آن را شبیه‌سازی می‌کند. این سیرگذار از انسان‌گرایی به پساانسان‌گرایی، از عاملیت به خودکارشدگی و از واقعیت به بازنمایی را نشان می‌دهد.در این چشم‌انداز رسانه‌های نو صرفاً ابزار ارتباط نیستند بلکه آزمایشگاه‌های قدرت‌اند. آن‌ها تعیین می‌کنند که دانش چگونه تولید می‌شود، بدن‌ها چگونه حکومت‌پذیر می‌شوند و میل چگونه در گردش می‌افتد. نظم اجتماعی و سیاسی عصر دیجیتال را نمی‌توان جدا از زیرساخت‌های میانجی‌گری و محاسبه فهمید چراکه صفحه‌نمایش، پایگاه داده و الگوریتم، معماری‌های تازه‌ی سوژگی‌اند.


وضعیت دیجیتال

بازخوانی این نظریه‌های بنیادین نه بازگشتی نوستالژیک بلکه ضرورتی انتقادی است. در زمانی که هوش مصنوعی به جای ما می‌نویسد، می‌بیند و به‌خاطر می‌سپارد، «امتداد»های مک‌لوهان، «دستگاه»های کیتلر و «شبیه‌سازی»های بودریار بار دیگر معنا می‌یابند. آنان یادآور می‌شوند که فناوری بیرون از انسان نیست بلکه درون هستی اوست و این‌که آزادی و کنترل، حقیقت و توهم، دیگر اضدادی جدا از هم نیستند بلکه وضعیت‌های درهم‌تنیده‌ی زندگی دیجیتال‌اند.مطالعه‌ی رسانه‌های نو در نهایت با همان پرسشی آغاز و پایان می‌یابد که این متفکران هر یک به شیوه‌ای خاص مطرح کردند: مسئله این نیست که رسانه برای ما چه می‌کند بلکه این است که رسانه‌ها از ما چه می‌سازند.

مهرداد خامنه‌ای
۲۴ اکتبر ۲۰۲۵

I BUILT MY SITE FOR FREE USING