🔸 «این ده متر تراولینگ کار دستم داد. بیانصاف متری سیصد دلار. داروندارم رفت سر همین ده متر.» به خودم میگویم.
🔸 سرم گیج میرود، توان حرف زدن ندارم. کاش میشد حداقل از همکاران سر صحنه پول قرض بگیرم و چیزی به شکمم بریزم. اما از پول قرض کردن بیشتر از گرسنگی متنفرم.
🔸 چند روز است که از تهمانده آجیلهایی که مادرم برای یلدای سال گذشته پست کرده بود میخورم. پست هم که دیگر درست کار نمیکند. جنگ است. جنگی که انگار تمامی ندارد. حالا درست سر فیلمبرداری همین صحنه اساسی حالم بد شده است.با این وضع نمیتوانم کار را هدایت کنم.حیف این صحنه نیست؟ پول توی سرش بخورد. این پلان-سکانس وسط خیابان چه شاهکاری بشود. حال بد که نشد دلیل. میدانم این هم از هذیانهای ذهن هنری است. «چه شاهکاری بدبخت؟ پول نداری غذا بخوری بعد ادای «موج نو» درمیآوری؟» به خودم میگویم.
🔸 به یاد دوست آنارشیستم میافتم. هروقت پول نداشت صاف میرفت در اولین رستوران غذا میخورد و قبل از پرداخت فرار میکرد. معتقد بود تقسیم ناعادلانه ثروت را باید از حلقوم سرمایهداری بیرون کشید.تنها فرق او با من این بود که او بور بود و منِ کلهسیاه از هر دری که وارد میشدم همه نگاهها به سمتم بود. انگار روی پیشانیم نوشته بود: «خلاف». از اینرو احتمال فرار بیدردسر برایم بسیار کم بود.
🔸 اما به ریسکش میارزد. نیمساعت استراحت میدهم. آنطرف خیابان هتلی است. به رستوران هتل میروم و در نقش کارلو پونتی فرو میروم. سوپ گرم توماتو و کلابساندویج سفارش میدهم.جان میگیرم. منتظر صورتحساب میشوم و از گارسون تشکر میکنم. بیرون پنجره و آنطرف خیابان را نشانش میدهم و میگویم مشغول فیلمبرداری هستیم و صورتحساب را باید به مسئول مالی بدهم تا حساب کند. با احترام من را بدرقه میکند.
🔸 صحنه را جزء به جزء فیلمبرداری میکنیم و همه راضی و خوشحال هستند. اعتمادبهنفسم بازمیگردد.قبل از این که کار را جمع کنیم صورتحساب رستوران را بیرون میآورم و به گروه نشان میدهم.میگویم فیلمبرداری خوب این صحنه را مدیون کلابساندویچ هستیم، البته سوپ گرم هم تاثیر خودش را داشت. مابقی جریان را هم کوتاه توضیح میدهم. همه میخندیم. دنگی پول جمع میکنند و مسئول تدارکات به گارسون رستوران صورتحساب را پرداخت میکند.در روزهای آتی هرکس یک ساندویچ اضافه برای من هم میآورد و دیگر گرسنه نمیمانم.
🔸 کار که تمام میشود دوستی عمیقی بین ما شکل گرفته است و بخش مهم آن به خاطر واقعه تراولینگ متری سیصد دلار است.
مهراد خامنهای