03 Dec
مونتاژ


🔸 روزى استاد كارگردانى ما گفت رابطه بين كارگردان و تدوينگر در ساخت فيلم بسيار مهم است. امروز شما تدوينگر فيلم آينده خود را انتخاب خواهيد كرد و ما را برد سر كلاس دانشجويان سال دوم مونتاژ. استاد مونتاژ كه به ما تئورى درس مى‌داد خوش‌آمد گفت و ما دور ميزهاى بزرگ مونتاژ فيلم‌هاى ١٦ و ٣٥ ميليمترى نشستيم و اساتيد گفتند: خوب مى‌توانيد همكار خود را انتخاب كنيد! ناگهان اليورا به استادش گفت من مى‌خواهم با مهرداد كار كنم. صدايى كه مثل زنگ در گوشم صدا كرد! براى اولين بار كسى اسمم را درست تلفظ كرد. مهرداد... كيف كردم. استاد من پرسيد موافقى؟ و از اين لحظه رابطه من با اليورا، اولين تدوينگر زندگيم آغاز شد. از همان آغاز به صورت فى‌البداهه با هم به زبان انگليسى شروع به صحبت كرديم و تا آخر هم همين رويه را ادامه داديم. به حدى كه اگر يكى از ما به طور اتفاقى زبان كشور محل اقامت‌مان را صحبت مى‌كرد خنده‌مان مى‌گرفت.

🔸 اوليورا دخترى بود از شهر زادار در كنار درياى آدرياتيك در جنوب كرواسى. موزيسين بود. در سن نوزده سالگى آهنگى ساخت به نام «بستنى» كه در سال ١٩٨٥ براى ماه‌ها در صدر جدول موزيك منتخب مردم در اين كشور قرار گرفت. دانشجوى مونتاژ در دانشگاه زاگرب بود و پس از وقفه‌اى يك ساله به دليل سفر به آمريكا، سال دوم را در دانشگاه بلگراد ادامه تحصيل مى‌داد. ظاهر و رفتارش با بقيه دانشجويان قدرى متفاوت بود و در همان نگاه اول به چشم مى‌آمد. 

🔸 فيلم «زير هشت» داستان تنهايى كودكى بود در مدرسه و انتقاد از بى‌توجهى معلم و مسئولين آموزشى. اليورا در تمام مراحل ساختن فيلم با من بود و مراقب بود تا پلانى براى مونتاژ كم نيايد. راش‌ها آماده شد و گاهی در اتاق مونتاژ شب را به صبح می‌رسانديم و يك‌راست به سر كلاس‌هاي‌مان می‌رفتيم و دوباره كار را ادامه می‌داديم. اليورا اصرار عجيبى بر زمان كوتاه و قطع هر چه بيشتر پلان‌ها داشت و معتقد بود اين تئورى‌هاى مونتاژ که می‌خوانیم قديمى است و ما در عصر موزیک ویدئو زندگى مى‌كنيم. اطلاعات تصویری و صوتی را خيلى زودتر از پنجاه سال پيش درك مى‌كنيم. حرفش تا حدى درست بود ولى اين آن ريتمى نبود كه من در ذهن داشتم. فکر کردم بحث بیخود نكنم تا جلوتر برويم و در عمل ببينم فیلم چه از كار در مى‌آيد. 

🔸 جلوتر كه رفتيم ديدم بد شد و قاطعانه گفتم: نه! بايد از اول مونتاژ كنى! جا خورد! ادامه دادم: اين فيلم را آن‌طور كه من مى‌گويم و براساس زمان‌بندى من بايد ساخت و تو اگر مى‌خواهى به سليقه خودت مونتاژ كنى فيلم خودت را بساز! 
توقع چنين برخوردى را نداشت. گفت من چنين كارى نمى‌كنم. من هم گفتم پس حق ندارى ديگر دست به اين فيلم بزنى! او هم وسایلش را برداشت و رفت... و اينجا دقيقا على ماند با حوضش.در مدتى كه كنارش نشسته بودم ديده بودم كه چه كار مى‌كند. اما ديدن كجا و انجام دادن كجا؟ پشت دستگاه نشستم و انگار كه مى‌خواهم هواپيماى ايرباس را از زمين بلند كنم. 

🔸 پاورچين پاورچين چسب‌ها را از نوار سلولوئيد جدا كردم و شروع كردم از اول به تدوين فيلم. نمى‌دانم چند ساعت در اتاق ماندم ولى بيرون نيامدم تا فيلم را همان‌طور كه مى‌خواستم تدوين كردم و زدم زير بغلم و راست رفتم پيش استادم. فيلم را نشانش دادم. منتظر بودم كه بگويد چه مونتاژ افتضاحى... اما نه تنها چيزى نگفت بلكه تشويقم هم كرد. من هم صدايش را درنياوردم كه با مونتاژرم به مشكل برخوردم و خودم مونتاژ كردم. مى‌دانستم كه براى اليورا بد خواهد شد. خوشحال از استادم خداحافظى كردم و همين كه از اطاق بيرون آمدم اليورا را ديدم كه منتظرم ايستاده. تا مرا ديد گفت: تبريك مي‌گم، از امروز مونتاژر هم هستى! نمى‌دانستم فحشش بدم يا بغلش كنم؟ اما راه دوم را انتخاب كردم و بغلش كردم و رفتيم در كافه‌تريا قهوه خورديم. 

🎥 Editing Department - Faculty of Dramatic Arts, Belgrade 

نظرات
* ایمیل در وب سایت منتشر نخواهد شد.
I BUILT MY SITE FOR FREE USING