🔸 بهترین تعمیرکار وسائل گازی منزل آقای صابر است. او با تکنولوژی هیچ میانهای ندارد. نه موبایل و تلفن دارد، نه کارتخوان و نه حتی شماره کارت حساب بانکی. برای تعیین وقت باید به در مغازهاش رفت و با خودش حضوری صحبت کرد. دستمزد کارش را هم نقدی حساب میکند.امروز با سفارش چند دوست و آشنا به خانه ما آمد تا برای زمستان بخاریهای گازی ما را تعمیر کند.
🔸 شیرین به عنوان تکنیسین خانه ما انواع سئوالات فنی از او میپرسید و آقای صابر هم کیف میکرد و پاسخ میداد. من هم برای کارهای فیزیکی کمکش میکردم. معلوم شد که صابر حقوق خوانده است و شروع کردند با شیرین درباره قوانین مدنی صحبت کردن و گفت: من عاشق حقوق مدنی بودم ولی یک اشکال داشت.شیرین گفت: قوانین مدنی ما که اشکال زیاد دارد.صابر گفت: اون که سرجاش، ولی من دنبال وکالت نرفتم چون قبول ندارم (با دستش دور سرش دایره کشید) بالای سر قانون باشه. من ۳۶ ماه جبهه بودم، مکانیک توپخانه بودم. پدرم توی جنگ شهید شد، همه جا میتونستم خودم رو جا کنم ولی تا اون (با دستش دور سرش دایره میکشد) بالا نشسته هرگز.
🔸 ادامه داد: بچه بودیم فکر میکردیم چه خبره! هیچ خبری هم نبود. من عملیات کربلای چهار بودم، وای وای. چقدر جنازه جمع کردیم…(سکوت میکند) اگه الان بود امکان نداشت برم.رو به شیرین میکند: شیرین خانم بیا این رو ببین! این قسمت خراب شده. یاد بگیر خودت از این به بعد درستش کن!
🔸 میگویم: چایی بیارم؟صابر میگوید: من ژاپنیام، اول کار بعد استراحت.نیم ساعت بعد بخاریها را مثل روز اول تحویلمان میدهد.میگویم: خسته نباشید، حالا چایی بخوریم؟ قهوه هم هست.میگوید: به به، قهوه میخورم، بلک.