تا حالا شده است که داخل یک اتاق بنشینید و درس مارکسیسم ازتان پس بگیرند؟
مصیبتی است.
برای من دو بار پیشآمده. سال اول و سال دوم رشته کارگردانی در دانشگاه بلگراد. در کنار درسهای تئوری و عملی مربوط به این رشته دو سال هم درس مارکسیسم داشتیم. اول کار خیلی مفتخر بودم در دانشگاهی درس میخوانم که این واحد را برای کار هنری ضروری میداند، اما پس از چند جلسه از شروع کلاسها چنان از نادانی خود دچار افسردگی شدم که به زمین و زمان فحش میدادم و میگفتم عجب غلطی کردم آمدم در کشور سوسیالیستی درس بخوانم. آخر مارکسیسمی که ما عشقی هر کجا دلمان میخواست نوک میزدیم و به خاطرش چوب میخوردیم یک چیز بود و مشق آکادمیک مارکسیسم یک چیز دیگر. این کاپیتال و نقد اقتصاد سیاسی و زیباییشناسی و تئوری هنر زهرماری را به زبان مادری هم با صد من عسل نمیتوان خورد چه رسد به زبان کوفتی اجنبی. از طرفی آنقدر سرمان را پرباد کرده بودند که ما تحفهها با خواندن چند خط از مارکس و لنین به این نتیجه رسیده بودیم که چنان به سلاح فلسفه علمی مسلح شدهایم که عنقریب انسان طراز نوین از ماتحتمان متولد خواهد شد. اما خیلی زود متوجه شدم که نه، این صحبتها مال جایی است که لنگه کفش کهنه در بیابان غنیمت است وگرنه پوخی نیستم. دلخوری دیگرم از این بود که این درس جنبه حیثیتی داشت. حاضر بودم درسهای دیگر را صد بار رد شوم اما اگر مارکسیسم را میافتادم چه خاکی بر سرم میریختم؟ انگار که استاد مارکسیسم شکنجهگر است و من اگر ضعف نشان دهم رفقای هم ولایتی را لو خواهم داد. با این شرم چگونه سرکنم؟ چه توجیهی دارم؟ هیچی، گفتم گوربابای درسهای کارگردانی بنشینم این مارکسیسم لعنتی را بخوانم تا بعدها در تاریخ هنر کشور کسی یقه من را نگیرد که: ای بابا تو که از درس مارکسیسم رد شدهای، غلط زیادی نکن! آن زمان چند رفیق کهنه کار در بلگراد بودند که منتظر عزیمت به غرب بودند و به خودم دلداری میدادم که اگر مشکلی پیش آمد پیش آنها میروم و رفتم و کاشف به عمل آمد که آنها هم بدتر از من گاو تمام تشریف دارند. پس شروع کردم به خواندن منابع و خواندم و خواندم و خواندم تا آخر سال شد و رفتم در اتاق استاد برای پس دادن درس. دیدم استاد شکنجهگر با لبخند پرسید: خوب رفیق خوبی؟ مشکلی نداری؟ از چه مبحثی دوست داری صحبت کنیم؟ اصلا فکر نمیکردم که حق انتخاب داشته باشم. دستپاچه شدم و گفتم نمیدانم رفیق استاد هر چه شما بفرمایید.
گفت: بسیار خوب. از شرایط اقتصادی کشور خودت برایم بگو. از موقعیت طبقه کارگر در آنجا و نقش نیروهای چپ پس از انقلاب ۱۹۷۹ در سازماندهی مبارزات اجتماعی، اگر خواستی!
چهارشاخ ماندم. یعنی من تمام سال نشستهام مثل خر درس خواندهام و الان باید در بلگراد به سوالی پاسخ دهم که سالها در تهران بلغور میکردیم؟ زکی…
گفتم به جهنم، امتحان امتحان است و نشستم چنان بلبل زبانی کردم و هر تحلیلی میدانستم جلوی چشمش آوردم که خودش گفت بس است. دفترچه دانشجوییام را گرفت و یک نمره ۱۰ زیبا در آن وارد کرد.
امیدوارم اینگونه مکافاتهای تئوریک نصیب همه رفقا بشود.
*سِرتان پتروویچ – فیلسوف و استاد اصول مارکسیسم در دانشکده هنرهای دراماتیک بلگراد (۱۹۴۰ —۲۰۲۲) در زمینه زیباییشناسی، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی هنر ۱۵ اثر نوشته است از جمله: زیباییشناسی و ایدئولوژی، زیباییشناسی منفی، مقدمهای بر رتوریک آنتیک، زیباییشناسی و جامعهشناسی، جامعهشناسی هنر معاصر، زیباییشناسی مارکسیستی و نقد زیباییشناسی خرد، نقد مارکسیستی زیباییشناسی، متافیزیک و روانشناسی تصویر، هنر فرمهای سمبولیک، بازسازی زیباییشناسی و در زمینه انسانشناسی، فرهنگشناسی و میتولوژی ۱۰ اثر از خود بر جای گذاشته است.