سال ۲۰۰۷ که مدرسه فیلمسازی سینما حقیقت را در نروژ راهاندازی کردم اداره کار یکی از موسساتی بود که با من طرف قرارداد بود. در آغاز هر ترم افرادی را که مایل بودند در این رشته آموزش ببینند به کلاسهای من میفرستاد و حقیقتا چنان پر و پیمان شاگردانش را از نظر مالی تامین میکرد که من تا شش ماه با چهار - پنج شاگرد از این اداره اموراتم به راحتی میگذشت. از آن طرف هم به خاطر این دست و دلبازی دولت به بقیه شاگردان خصوصی تخفیف میدادم و گاه از علاقمندان جوان کمدرآمد شهریه نمیگرفتم و ادای قشنگهای کمونیست را در شهر در میآوردم. یکی از شاگردانی که از طرف این اداره برایم پست شد اولاف کارلسن نقاش معروف آن حوالی بود که در حدود ۶۷ سال سن داشت و از عنفوان جوانی علاقمند به فیلمسازی بود ولی فرصتش را نیافته بود تا اینکه پس از پیمودن راه طولانی هنر نقاشی به اداره کار رفته بود و خواسته بود که تغییر حرفه دهد و آنها هم او را به کلاسهای من فرستاده بودند. برنامه درسی در ترم اول چیزی شبیه به مینیاتور دانشکده خودم در بلگراد بود. کار، کار و کار. از همان روز اول هر چه قصد آموزشش را داشتم با انجام آن به شاگردان نشان میدادم. تا اینکه در هفته دوم کلاسها میبایست اولین مستند پرتره خود را مستقلا میساختند. اولاف نقاش برای این تمرین خود یکی از چهرههای سیاسی چپگرا، نماینده مجلس نروژ، از نسل هیپیها و اعضای کلکتیو دهه هفتاد، اریک مولر عضو ارشد حزب چپ سوسیالیست را انتخاب کرد و در سن ۶۷ سالگی اولین فیلم زندگیاش را درباره مصرفگرایی و ارزشهای کاذب سرمایهداری و زندگی در کلکتیو ساخت.
مهرداد خامنهای
۹ اسفند ۱۳۹۸