جان برجر
هفتاد سال قبل (در ششم مه سال ۱۸۹۸)، تظاهرات گستردهای متشکل از زنان و مردان کارگر در مرکز شهر میلان برپا شد. بررسی تاریخ طولانی رویدادهای منتهی به آن از حوصلهی مطلب حاضر خارج است. ارتش، تحت فرماندهی ژنرال بکاریس به تظاهرات مذکور حمله کرد و آن را از هم گسست. نیروهای سوارهنظام ظهرهنگام به جمعیت حمله کردند: کارگران غیرمسلح اقدام به سنگربندی نمودند، حکومت نظامی اعلام شد و ارتش به مدت ۳ روز علیه مردم غیرمسلح جنگید.آمار رسمی تلفات حاکی از کشته شدن ۱۰۰ نفر و زخمی شدن ۴۵۰ نفر از کارگران بود. یک تن از نیروهای پلیس به طور اتفاقی توسط یک سرباز کشته شده بود و ارتش هیچ تلفاتی نداشت. (دو سال بعد، پادشاه آمبرتوی اول ترور شد چرا که پس از قتل عام به طور علنی به ژنرال بکاریس، ملقب به قصاب میلان، تبریک گفت.)من بابت داستانی که در حال نوشتن آن هستم، تلاش نمودهام برخی جنبههای تظاهراتی که در ششم مه در خیابان کورسو ونیتزیا برگزار شد را درک کنم. در همین روند، به نتایجی در خصوص تظاهرات رسیدم که ممکن است بتوان از آنها در بستر گستردهتری استفاده نمود. تظاهرات را باید از شورشها و قیامهای انقلابی تفکیک نمود. اگرچه چنین تظاهراتی، تحت شرایط خاصی (که امروزه به ندرت رخ میدهند)، میتوانند به هر یک از دو قسم دیگر تبدیل شوند. اهداف یک شورش معمولاً فوری هستند؛ (فوریتی که با استیصالی که در آن ابراز میشود تطابق دارد): تصرف اقلام غذایی، آزادی زندانیان و تخریب اموال نمونهای از چنین اهدافی هستند. اهداف یک قیام انقلابی درازمدت و کامل هستند: این اهداف منتهی به به دست گرفتن قدرت دولتی خواهند شد اما اهداف تظاهرات، نمادین هستند: چنین اعتراضهایی، نمایش قدرت است؛ قدرتی که به ندرت از آن استفاده میشود.